33

یادم نیست چه کسی بود که می گفت آدم ها علاوه بر کودک درون یک خر درون هم دارند و العان من در بک گراند ذهنم خر درونم را می بینم که با گوش هایی آویخته و کوله باری بر پشت دارد به دوردست ها می رود. راستش را بخواهید خر درونم هعی از من می خواست که عاشق شود و هی جفتک پرانی می کرد و دندان می گرفت اما هرچه زور زدم دیدم قرار نیست عاشق شود فوقش یک آشیخی می شود مثل بقیه ی شیخ ها. و این اصلن خوب نیست که یک خر دیگر به جامعه ی شیخ ها اضافه شود آخر آنها خودشان به اندازه ی کافی خر دارند،خر درون مرا می خواهند چه کار؟ و همه ی اینها را برای خر درونم توضیح دادم و می دانم که هیچ چیز نفهمید فقط برای خالی نبودن عریضه کمی عرعر کرد و رفت.بروم دنبالش بهتر است. می ترسم او هم مثل حسینقلی دیگر نیاید. حسینقلی را که می شناسید؟ روحم است.یعنی بود،دیگر نیست. رفته است به ناکجاهای خوبِ بی وحیده.

نظرات 2 + ارسال نظر
نهال سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ http://fazmetr.blogsky.com

ما هم یک چیزایی تو همین مایه ها گویا داریم در درونمان ....اما من مثل این وحشیا دست و پاشو بستم و دهنش هم ...اما یکم که سرم گرم میشه بر میگرم میبینم دست و پاشو وا کرده و جفتک میاندازد بسیاارر...

همینطوری چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

اولش رو خوب اومدی و خوب پروروندی

آخرش چنگی به دل نزد

می تونست خیلی بهرت و عمیقتر باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد