58

و بعضی وقت ها می شود که حس می کنی خدا نیست،مرده است ولی در اصل نمرده فقط گم شده. منظورم این است که یا خودت گمش کرده ای یا از دستت خسته شده و خودش خودش را گم کرده و اصلن دوست ندارد پیدا شود.خسته شده است از دستت،از نق زدن هایت، از همیشه طلبکار بودنت و برای همین از دلت پرکشیده و رفته به جاهایی که آنقدر ناکجا است که تو فکر می کنی نیست و باید بگردی و پیدایش کنی زیر تخت،لای کتاب ها،توی جیب کاپشن،هرجا. و وقتی احساس دلتنگی کردی خودش دوباره پر می کشد میاید می نشیند وسط ذهنت.می خواهم بگویم همچین خدای مهربانی داریم و قدرش را نمی دانیم. که او دلش بیشتر از ما برایمان پر می کشد. و با اینکه بعضی وقت ها حس می کنی که هوایت را ندارد حتی اگر هم آن را نداشته باشد تنها تکیه گاهی است که دلت به او قرص است و این خیلی عالیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد