66

حسینقلی برگشته بود و دوباره دارد می رود.. می گوید دیگر حتا به دوردست ها هم نمی رود، می رود به کوره پز خانه ی روح ها..می خواهد خودش را بسوزاند تا دیگر نتواند برگردد..تا دیگر نتوانم برش گردانم.تا دیگر خفتش ندهم.با کارهایم.آخر می دانید روح هم برای خودش شخصیتی دارد.اما من له کردم شخصیتش را.روح بدون شخصیت دیده بودید تا به حال؟ الان حسینقلی چنین حسی دارد و انقدر اذیتش کرده ام که حسینش دارد یک ور می رود و قلی اش یک طرف دیگر. می خواهم بگویم در این حد شکسته است که دارد به مشرق و مغرب می رود. مواظب روح هایتان باشید که این گونه ازتان فراری نشوند. اگر تخمش را داشتم خودم هم همراهش به کوره پزخانه می رفتم.حیف که تخمش را ندارم و یک چنین انسان بی تخمی هستم مع الاسف.که حاضرم روحم نباشد و خودم باشم. ولی یک روز من هم تخمش را پیدا می کنم.می دانم.

نظرات 1 + ارسال نظر
گربه تنها چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:39 ب.ظ

دیونه هستی و میمونی برای ما ... هیچ جا حق نداری بری
میخواهیمت با تموم غر زدن هات ... مشکلاتت ... و بدغلقی هات .... و منتظریم شادی هات رو هم ببینیم ... روزی که برینی به اون هایی که دلت را خراشوندن

عادم بی روح هیجا نمیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد