می خواهم مغزم را روی میز جلویم پهن کنم، سانت به سانت بازرسی اش کنم و با
مغزپاک کن به جانش بیفتم.همه ی خاطرات بد را پیدا کنم.ورود و خروج بعضی ها
را به زندگیم فراموش کنم. و خیلی بد است که مغز را نمی شود ابتدا کلین آپ
کرد و سپس آنرا دفرگ کرد. و وقتی دفرگ شود معلوم نیست چندسال به عقب
بازگردید و اگر مغز من کلین آپ شود از چیزهای غیر ضروری و سپس دفرگ
شود،یعنی همه چیز در یک جا و پشت سر هم جمع شود مطمئنن به شیرخوارگی ام باز
می گردم.می خواهم بگویم چنین زندگی بیخود و غیر ضروری ای داشته ام. و
جاهایی هم که حتی ضروری بوده است نباشد بهتر است.راحت ترم به همین قبله اگر
یادم نیاید.دانشمندان عزیز بیایید سرش را بخورید که تازگی ها فهمیده ام
خیلی گشادید.حیف که امکاناتش را ندارم وگرنه همه ی چیزهایی که از قلم
انداخته اید را خودم شخصن اختراع می کردم.آقای خدا با شما هم هست. به جز
چای نوشیدن کارهای مفید دیگری هم می توانستی انجام دهی
اینا همه از کیون گشادی و افسردگی ِ ناشی از کیون گشادی نشئت می گیره
:))
:)))
من یا دانشمندا؟