72

العان به گونه ای هستم که تنهایی دارد کم کم درونم نفوذ می کند و حقیقتن نمی خواستم تنها باشم ولی همیشه بدین صورتم که ابتدای هر تغییری کمی نق به جان خودم می زنم و بعد کوتاه می آیم و حتا شده است که دیگر به جان خودم هم نق نمی زنم و حتاتر خوشم هم می آید از تغییر مربوطه. بله یک چنین انسان ملوّنی هستم و فکر می کنم بیشتر ماها اینجور شده ایم در حالی که گذشتگانمان این جور نبودند و ما فقط بلدیم در دل نق بزنیم و سپس کوتاه بیاییم. بله تنهایی دارد درونم نفوذ می کند و می خواهم حتا آن را در تنهایی دان بکارم و تنهایی دان چیزی ست شبیه گلدان که به جای گل تنهایی ات را درونش می کاری و به جای آب به آن غم و غصه هایت را می دهی.هفته ای چند قطره اشک هم خوب است پایش ریخته شود.دل را تصفیه می کند. و تنهایی که گل بدهد خیلی خوب است.آدم تنها می تواند تا ته جاده ی هدف هایش را ببیند و هیچ چیز و هیچ کسی سر راهش نیست تا انتهای راهش معلوم نشود.هیچ مانعی ندارد تا بخواهد دورش بزند یا از رویش بپرد و این خیلی خوب است.می روی تا ناکجا.بدون هیچ کس.
نظرات 1 + ارسال نظر
ماتریونا دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ

به نکته ی خوبی اشاره کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد