95

هنوز احساس می کنم خواب می بینم.اصلن باورم نمی شود. از خودم انتظار نداشتم،احساس می کنم به پیش فرض های ذهنی ام خیانت کرده ام.قرارمان بر این نبود که این گونه بشوم.حتا توی قرارداد هم ذکر نشده بود.قرار نبود من را تنگ کنند و تحویل اشتماع بدهند.این غش در معامله است.به خدای احد و واحد ازشان راضی نیستم.برای تنگ ها گشاد شدن آسان است.اما برای گشادها چه؟میدانید چقدر درد دارد تا تنگ شوند؟نمی دانید که.امروز فقط چار ساعت بیکار بودم و نمی دانید چه بر من گذشت. می خواستم زمین و زمان را گاز بگیرم.می خواستم بروم بنشینم روی میز و وی کنم. و شما چه می دانید که وی کردن یعنی چه؟وی کردن در زبان یزدی یعنی جیغ کشیدن و حتا یک مقداری از جیغ زدن هم آنورتر است.بدین صورت که شما می نشینید و جیغ می کشید و موی سرتان را می کنید.بله داشتم می گفتم کامپیوتر خراب بود  و من دیوانه شدم از اینکه نمی توانم کاری انجام دهم و برای جامعه ام مفید باشم.من کی اینگونه بودم؟ همیشه دنبال راه فراری بودم تا خودم را ول کنم کلن.آقای خ عزیز من که ازت راضی نیستم.خدا هم ازت راضی نباشد.کسکش.

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدحسن عبدی چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:24 ق.ظ http://1hasan.blogsky.com

چه آدمای بیشرف و ناخشی پبدا مبشن به غرعآن.
آخه تو چار ساعت چیکار میشه کرد خو؟
آکله بیگیره، تخت بوشورنش

:))))))))))

گربه تنها یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ

آخرش خیلی باحال بود ... حرست را یه جا خالی کردی

والاع

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد