105

شما که غریبه نیستید،دلقک بودن را دوست دارم،دوست دارم هرچه ناراحت ترم شادتر باشم.دوست دارم همه را بخندانم و اینگونه می شود که با وجود اینکه گواهینامه ندارم به زور ماشین را از برادرم گرفته با لباس آستین کوتاه پشت فرمان می نشینم و با دنده 1 40 تا می روم و کاری می کنم که برادرم کفشش را در بیاورد و هی به سر خودش بکوبد و هی سر هر خیابانی که می رسم بوق بوق می کنم.حتی سر قبرستان هم بوق زدم.خوب روحست دیگر.شاید دلش خواست از خیابان رد شود.روحی که یک بار مرده را که نباید دوباره کشت.بماند که خیلی از زنده ها روحشان چندین بار مرده است! کلن بوق زدن خوب است.همه را هوشیار می کند.حواست اگر پرت باشد جمع می شود.خدایا چرا برای زندگی هایمان بوق نگذاشته ای؟ البته ماها از بس حواسمان پرت است بوق تریلی 18 چرخ را هم نمی فهمیم.باید به جای بوق فرشته هایت را بفرستی تا گوشمان را بکشند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد