106

دیگر معاشرتم نمی آید.بیشتر از اینکه معاشرت کنم می نویسم.با آدم ها که هیچ با روح ِ کسخلم هم کم معاشرت می کنم.آخر دیگر حرف های هم را نمی فهمیم.من فارسی حرف می زنم و او یک زبان عجیب غریبی دارد که نمی دانم مخصوص کجاست!اصلن نمی فهممش. خیلی بد است که ندانی روحت چه می خواهد. العان کامل معاشرتم ته کشیده و وحیده ز معاشرت ایز امپتی بات مای وال ز معاشرت ایز فول. یعنی می خواهم بگویم از بس با دیوار اتاقم معاشرت کرده ام خودم خالی شده ام و دیوار اتاقم پر شده است از حرف هایم و وقتی ظرفیت تخم های عادمی تمام می شود مجبور می شوی از دیوار کمک بگیری.یعنی یک روز صبح بیدار می شوی و می بینی که تخم هایت دارد چکه می کند و نشتی پیدا کرده است و دیگر درست بشو نیست و نمی شود دایورت کرد.اینجاست که دیوار تخم می شود.امان از روزی که دیوار پر شود.روی سرت خراب می شود.

نظرات 1 + ارسال نظر
گربه تنها یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:04 ب.ظ

ما همه معاشرتمون رفته تعطیلات

هوووووووم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد