130

دارم کپک می زنم از این حجم تکراری بودن.بدین صورت که راه می روم و از گوش هایم کپک می ریزد بیرون.حرف می زنم و حروف کپک زده اند.پیچ نافم را می چرخانم و کپک می رینم.تازه یک رنگِ سبزِعنی هم دارد.مثل رنگ عن دماغ می ماند لامصب.می خواهم بگویم که تا این حد کپکی شده ام.دارم می گندم از تکرار.روزی را می بینم که صبح بلند شوم و ببینم کلن تبدیل به کپک شده ام و اگر یک انگشت درون خودم فرو کنم کلن فرو می ریزم.همه ی کپک زده ها یک روز با نوازشی حتا فرو می ریزند و این خیلی بد است.باید به مادرم بسپارم اگر یک روز دید یک حجم سبز عنی روی زمین پخش شده است با خاک انداز جمعم نکند.اخر یک آدمِ کپک زده که دلش کپک نزده است.دل ها تنها جایی هستند که هیچ وقت کپک نمی زنند.دل اگر با خاک انداز جمع شود می شکند.دل ها کپک نمی زنند که.می میرند.

نظرات 1 + ارسال نظر
ساسان دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:32 ب.ظ http://medenevis.wordpress.com/

منتظر بمون بینم از کوچه صدای نون خشکی میاد یا نه

:)))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد