لقمان یکی از عالمان مشهور روزگار است و سخنان نغز و پرمعنی زیادی دارد و همانطور که می دانید این سخن از اوست: ادب را از بی ادبان آموختم،هرچه از ایشان در نظرم خوار آمد از آن حذر کردم. آدمی است دیگر،ممکن است دلش بخواهد بی ادب بشود.دلش بخواهد فحش بدهد تا خودش را تخلیه کند.دلش بخواهد جلوی بزرگتر بی ادبی کند.مثلن پاهایش را دراز کند و سلام نکند و از این قبیل کارها.حتاع شاید دلش بخواهد کون لختی جلوی بزرگتر قدم رو برود.خوب این کارها زشت است عزیزان من.نکنید.ادب شما نشانه ی شخصیت شماست.ادب مثل بلیط می ماند،نداشته باشی شخصیت نداری.حالا به جهنم که یادت رفته بلیط بخری ای انسان بی شخصیت.به جهنم که از کسی بی ادبی ندیده ای و فکر کرده ای بی ادب بودن خوب است و شخصیت می آورد.لاکن بی شخصیت بودن برای انسان خطرناک و مرگ آور است.
پ.ن: متن بالا انشایی بود که برای دختر عمه ی کلاس پنجمی ام در مورد ادب نوشتم و مادرم دستور دادند عوضش کنم و این چیزها را برای بچه ننویسم.همین کارها را می کنید که آدمی شکوفا نمی شود دیگر.
تو رو خدا واسه بچه ها انشا ننویس!
خیلیم خوبه:))))))))))
انشا بیس
:)))))))))
اسمت منو یاد یکی از دوستام انداخت که گاهی بهش میگم آقاهه
قرار بود انشا برای مچه بنویسی یا گفته بودن بری بالای منبر!؟
نمدونم والا:)))))))))))))))
وای خدا تو واسه مقطع کارشناسی ارشد مقاله بنویسی چی میشه:دی
اصن باس تز دکترا بنویسم:)))))))
از خدا چه خبر؟:دی
فرض کن این را سر کلاس میخوند ... خیلی باحال میشد
البته قیافه معلمشون
هاع:))