140

بعد به جایی می رسی که می بینی بی هوا رفته ای سر آلبوم و دنبال عکس هایش با خودت می گردی.انگار داری باور می کنی که دیگر نیست.زیر خروارها خاک خوابیده است بدون تو.دیگر نیست که قربان صدقه ات برود.که با صدای خنده هایش ته دلت قنج برود.که دیگر نیست که هی حواسش به تو باشد و هی بگوید: ناهار خورده ای بابا؟میوه خورده ای بابا؟چای خورده ای بابا؟تشنه ات نیست بابا؟توی کلمن آب یخ هست بابا.دیگر نیست که وقتی پیشش می روی هی حرص بخورد که چرا یک کتاب برداشته ای و می خوانی و هی بگوید بیا ببینمت بابا.هی بنشیند پای تلویزیون و هی فحش بدهد به آخوندها و تو هی از ته دل بخندی.و تو الان هی به خودت فحش می دهی که چرا ازش فیلم نگرفتم؟چرا صدایش را ضبط نکردم؟چرا بیشتر کنارش نبودم؟هی عکس های خندانش را ببینی و به گا بروی.

نظرات 4 + ارسال نظر
فراری سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ب.ظ

و تازه کم کم شروع میکنی عادت‌هایش را یاد بگیری ، جایی او مینشست بنشینی و صدایش مثل ِ یک پژواک ِ نزدیک توی ِ گوشت هی تکرار شود .. تکرار شود ..

صدایش همش دارد توی گوشم تکرار می شود.
همیشه می گفت قربونت شم بابا
کاش من قربان تو شده بودم

فراری سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

اونی که من از دستش دادم گفت: گریه نکن .. من خوب میشم!

هیچوقت تو عمرش دروغ نگفته بود...

:|

عارف چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:50 ب.ظ

خواب خوب است و خوبتر از آن خواب دیدن
و خوبیتر از آن خواب بابا بزرگ دیدن
اما کاش اخمالو نشه و نگه تو اینجوری نبودی
من خواب دیدن را دوس میدارم
خصوصن خواب بابا بزرگ
تو هم ببین


:(

گربه تنها جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:55 ق.ظ

روح پدر بزرگ شاد
و دل نوه اش هم همیشه شاد باشه ... نه شادی ظاهری ... از اعماق تهش شاد باشه و بخنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد