هــــــــــی آقا.زمان خاتمی اینجور نبود که!باران می بارید از آسمان تشت تشت.برف می بارید اندازه ی توپ بسکتبال.هــــــــــی یادش به خیر.زمان خاتمی انقدر انسان ها دچار بی بغل بودگی نبودند که! هر وقت هوای بغل مخاطب خاصت را می کردی جلوی چشمت با دستانی باز ظاهر می شد.کافی بود دو قدم برداری تا بپری توی بغلش.زمان خاتمی فاصله ها انقدر زیاد نبود که.فاصله ی خانه ی ما تا خانه ی مخاطب یک ثانیه بود هرچند هزار کیلومتر. و العان فاصله هزار کیلومتر است هر چند یک ثانیه.
بی بغلگی بعد دردی عست
هاع
خیلی
الهی من قربون نوشتنت بشم رفیق ِ خوب
تورا باید لینک کرد
قربون خودت پوریا:*
ولی
تو را باید کتک زد:دی
این جمله آخر یک ثانیه اونقدو اونقد یک ثانیه
منو یاد فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی غلامعلی حداد عادل تو کتاب ادبیات دبیرستان انداخت نمیدونم چرا!
ذهنت خیلی خلاقه:)))))))
از همین فاصله محکم بغلت میکنم و یه ماچ آبدار خیس از اون لپات میکنم تا نیاز بغل و بوست پر بشه
بیشتر از لپت هم پیش نمیرم ... پر رو نشو
عه عه عه
برو اونور:دی