می خواهم دلم را بکوبم و از نو بسازم.البته می خواهم کلهم ساختمانش را فرق دهم.اصلن نباید شبیه گذشته اش باشد.قبلتر ها فکر می کردم دل باید دهکده ای تک سرنشین باشد.تا یکی تویش هست کس دیگری حق ندارد پایش را تویش بگذارد.حتی تا کسی کامل دور نشده از دلت نباید مهمان جدید بیاوری.می گفتم: دل است،ترمینال که نیست.دلم دهکده ی کوچک و خوش آب و هوایی بود.هر مسافری آمد گوشه ای را خراب کرد و رفت.حالا که دیگر از دهکده جز ویرانه ای نمانده باید بکوبم و از نوبسازمش.می خواهم این بار فقط اتاقک کوچکی بسازم بدون هیچ در و پنجره ای حتا.با دیوارهای بتونی.سقف هم داشته باشد که هیچ دزدی وارد حریمش نشود.می دانید؟فکر می کنم این جوری امن تر باشد.
همیشه علاج واقعه رو بعد از وقوع میکنیم مع الاسف :|
عادم باس تجربه به دس بیاره مرمرجان:|
سگ هم توش بذار حتما!
خودم سگ شدم
پاچه گیر
البته جا داره من هم در این جا یک حدیثی از بزرگی واستون بگم که خیلی جای مباحثه و مشاجره و خلاصه هر کوفت و زهر مار دیگه ای که از باب مفاعله میشه درآورد، داره!
اون بزرگ میگه:
" همانا ای آقایان ها توجه بفرمایید که این خانم ها مانند هتل می مانند! (یعنی کلا مدلشون اینه که قبل از اینکه کسی بیاد خیلی خوشکل یک نفری میاد و هتل رو تمیز می کنه و واسه یه مهمان آماده می کنه و وقتی اون مهمان رفت دوباره هتل تمیز میشه واسه مهمان بعدی!"
و در ادامه این بزرگ که ما آقایون فرمایشاتشون رو همه طلا گرفتیم چسبوندیم به دیوار میگه:
" و ای بانوان! شما نیز توجه بفرمایید که ما آقایان مانند قبرستان می مانیم! هر کس که وارد ما شد تا ابد در ما خواهد ماند و هیچوقت حضورش از درون ما پاک نمی شود!"
زیاد حرف زدم!
تو که راس میگی:دی
ببین یه گربه بیار که مواظب باشه موش توی دیوار هاش نفوذ نکنه
داری نخ میدی العان؟:))