می دانید ابتدای دلتنگی ما آدم ها کجاست؟چه می شود که دلتنگ می شویم؟احساس تنهایی می کنیم؟وقتی دوم شخص مفردمان می شود سوم شخص مفرد.هی منتظر بازگشتش می مانیم و آخر یک روز می بینیم سوم شخص مفردمان تبدیل شد به سوم شخص جمع و ما هنوز همان اول شخص ِ مفرد ِ خاردار مانده ایم.وقتی تو می رود و به او تبدیل می شود.تکه ای از وجود آدمی را نیز با خودش می برد.بعضی وقت ها این جای نبودن ها درد می کند.آدم دلتنگ تکه ای از وجودش می شود که دیگر نیست.و یکهو می بینی این احساس تنهایی و کرختی دارد حجم عظیمی از بدنت را اشغال می کند جوری که توان مقابله هم نداری.ناچار فقط نگاه می کنی و مغلوب می شوی.و یکهو خودت را از بالا می بینی که او شده ای.بی که بخواهی.باید با این اوشدگی جنگید و شکستش داد.اول شخص مفردشدگی خیلی بهتر است از سوم شخص مفرد شدگی به همین قبله.ترجیح می دهم خودم باشم تا اویی بشوم که دیگر نیست.
دل تنگی دود میکند
خاکستر حتا
آدرست دقیق بود!
هعیییییییی
هیییییی ..... من الان کی هستم؟ ... خودم هم نمیدونم
کاش سوم شخص مفرد نباشی واسش
دوم شخص مفرد باشی واسش