191

حواست هست دل جان؟

پیر شده ای بی که جوانی کرده باشی.

پیر شده ای بی که یک بار واقعن تپیده باشی.از ته تهت.

همه ی تپیدن هایت مصنوعی بوده دل جان!از سر ناچاری حتا.

حواست هست؟

حواست نیست دل جان که هنوز اول راهی و به آخر راه رسیده ها شبیهی.

حواست نیست که بای دیفالت گرفته ای و یک روز که شادی خودت متعجب می شوی.

حواست هست که حجم غم درونت دارد روز به روز بزرگتر می شود و شادی ها را می خورد؟

این غم های بدمصب خیلی شکموئند.می خورند شادی ها را.رژیم حالیشان نیست که.

می ترسم یک بارکی تمام شوم.غم کلن بخورد و ببرد مرا.بشوم توده ی غم متحرک.

حواست نیست دل جان.

حواسم نیست.

نظرات 3 + ارسال نظر
یه آقاهه یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:40 ق.ظ

دل جان مچاله شده ای حواست هست؟

نع

ساسان دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ http://medenevis.wordpress.com

دل حواسش نیست تو دیگر چرا عقل؟!

عقل هم خره

گولدن دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ق.ظ http://goldeneverstand.wordpress.com/

بیدار شو ای دل من.. نغمه ای تازه سر کن.. روزی تازه آمده است...

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد