189

دقیقن 44 دقیقه است که آخرین امتحانم را داده ام و خوشحال و شاد و خندان به خانه بازگشته ام.راستش را بخواهید تصمیم گرفته ام ترم بعد که شروع شد دیگر سر کار نروم.مدیونید فکر کنید که کونش را ندارم هاع.نع.به همین سوی الاغ این جور نیست.فقط چون کیفیت درس خواندن و کمیت نمره هایم پایین آمده است این قصد را دارم و سر سوزنی حتاع به خاطر گشادی نیست!این ترم بدین منوال بودم که نمونه سوالات ترم های پیش را می خواندم و هی به خودم می گفتم بَ بَ..هچ دوشواری نداره.خعلیم آسونه و می رفتم سر جلسه و برگه ام را داغ تحویل می دادم.بله بدین صورت سرم کلاه می رفت.و العان که فکر می کنم می بینم زندگی هم همین است هاع.قبل از اینکه دنیا بیاییم خدا یک کلیپ الکی از زندگی نشانمان داده است و گفته است ببین چه خوبه.چه همه چی اوکی.چه همه چی خوب.ما هم گفته ایم  بَ بَ..هچ دوشواری نداره و رضایت به زندگی کردن داده ایم و العان از بس که سوالات سخت است ریده ایم و برگه ی همگیمان داغ داغ است.

188

می دانید ابتدای دلتنگی ما آدم ها کجاست؟چه می شود که دلتنگ می شویم؟احساس تنهایی می کنیم؟وقتی دوم شخص مفردمان می شود سوم شخص مفرد.هی منتظر بازگشتش می مانیم و آخر یک روز می بینیم سوم شخص مفردمان تبدیل شد به سوم شخص جمع و ما هنوز همان اول شخص ِ مفرد ِ خاردار مانده ایم.وقتی تو می رود و به او تبدیل می شود.تکه ای از وجود آدمی را نیز با خودش می برد.بعضی وقت ها این جای نبودن ها درد می کند.آدم دلتنگ تکه ای از وجودش می شود که دیگر نیست.و یکهو می بینی این احساس تنهایی و کرختی دارد حجم عظیمی از بدنت را اشغال می کند جوری که توان مقابله هم نداری.ناچار فقط نگاه می کنی و مغلوب می شوی.و یکهو خودت را از بالا می بینی که او شده ای.بی که بخواهی.باید با این اوشدگی جنگید و شکستش داد.اول شخص مفردشدگی خیلی بهتر است از سوم شخص مفرد شدگی به همین قبله.ترجیح می دهم خودم باشم تا اویی بشوم که دیگر نیست.

187

راستیتش را بخواهید هیچ جوری در کتم نمی رود.در کتم که نمی رود هیچی حتا اماله هم کردم افاقه نکرد.بدین صورت که دوباره همه ی اماله شده ها را ریدم و واقعن نمی فهمم چرا ما باید حسابداری دولتی بخوانیم و هی با ثبت هایش کونمان پاره شود و فردا ساعت هشت صبح برویم امتحان بدهیم و برینیم و به منزل برگردیم.اصلن شما فکر کن،به حمدلاه خیلی وقت است که تعریف بودجه در مملکت ما عوض شده است.به موقع که لایحه اش تحویل مجلس نمی شود،از آنور وقتی تحویل مجلس می شود به جای سه ماه بررسی فردایش تصیب می کنند.خوب دیگر این ثبت زدن دارد؟حساب فلان باید بدهکار شود و حساب بهمان بستانکار؟سفره ای پهن است و همه دورش نشسته اند و می خورند.با هم اینها را نداریم که.اصلن شما می دانید هرسال چند اصله درخت قطع می شود تا کتاب حسابداری دولتی برای دانشجویان چاپ شود؟راستش من هم نمی دانم ولی می دانم که خیلی است.درخت هایی که به ما اکسیژن می دهند ببریم و چس و گوز تحویل ملت بدهیم؟به خود خدا قسم که درست نیست این کارها.

186

ممکن است بهم بخندید ولی باید عرض کنم که کاملن به تخمم است که بخندید یا نخندید،من بر عکس بقیه ی همجنسانم نمی توانم چند کار با هم انجام دهم.یعنی بگذارید اینجوری برایتان روشن کنم که اگر دوکار را بخواهم در آن واحد انجام بدهم ریده ام و اینگونه بود که هیچگاه نتوانستم گواهینامه بگیرم زیرا نمی توانستم هم دستم را روی صندلی بگذارم هم یکی از پاهایم روی کلاچ باشد هم آن یکی روی گاز هم به عقب نگاه کنم.بله این جور انسان تک بعدی ای هستم.و باید اعتراف کنم که یک زمانی باشگاه می رفتم و ایروبیک کار می کردم و دقیقن به همین دلیل آن را نیمه کاره گذاشتم چون نمی توانسم سر و دست و پا و کون را با هم تکان بدهم.خدایی فکرش را بکنید خیلی کار مشکلی است.آدم می آید یک جایش را تکان بدهد می بیند آن یکی یادش رفت و زمانی می شد که میدیدم فقط دارم کونم را تکان می دهم و نتوانستم این خفت را تحمل کنم و دیگر به باشگاه نرفتم.حال نمی دانم با چه اعتماد به نفسی رفته ام باشگاه تنیس ثبت نام کرده ام و از سوابق تنیس بازی کردنم هم همین را بگویم که تنها چیزی که از آن می دانم فورهند زدن است و آن هم خیلی سخت است.آخر چطور هم توپ را ول کنم هم دستم را با زاویه مناسب به جلو بیاورم؟هاع؟انصاف بدهید که کار مشکلی است.اما باشگاه رونده های دیگر گناه دارند.باید بروم هم آنها را بخندانم هم به آنها اتماد به نفس بدهم ثواب دارد.روحم هم شاد می شود.

185

همانگونه که قبلن ذکر کرده ام دانشمندان به شدت از امکان اماله کردن غافل شده اند.همان طور که بایستی یک امکانی می بود تا من این کاغذها را به کامپیوتر اماله کنم و سپس تایپ شده تحویل بگیرم به همین صورت باید امکانی می بود که آدمی کتاب های درسیش را به کونش اماله کند و سپس برود امتحان بدهد و بیست هم بشود حتاع.وقتی عمری با مغزمان خواندیم و ریدیم منطقی است که با کونمان بخوانیم و بیست بشویم.اصلن اماله کردن سخت است.باید هر شب همه ی کتاب های درسی و غیر درسی و هرکتابی که پیدا می شود در منبع آب شهر ریخت و جوشاند و به خورد مردم داد.شاید همه با سواد درس خوانده ی فهمیده ی بافرهنگ شوند و دورهمی خوش بگذرد.