222

فی الواقع دارم به این فکر می کنم که کارکردن شوخی بزرگی بود که با باسن مبارک کردم.این روزها به قدری خسته می شوم که هر شب متکا را به چشم مخاطب خاص نداشته ای می بینم که به آغوشش شیرجه میزنم.روزها کارم این شده است که ثبت نام کنم.زنگ بزنم،تلفن جواب بدهم،پاسخبرگ بگیرم و در آخر هی کپی کنم و شما نمی دانید که این پروسه ی کپی کردن دفترچه های سوالات و منگنه کردن آنها چقدر دردناک است.باید با چاقو منگنه را باز کنی بروی کپی بگیری و سپس یک تکه مقوا پیدا کنی و دفترچه ها را رویش بگذاری و منگنه بزنی و سپس منگنه ها را برگردانی تا مبادا دفترچه ها حالت طبیعی نداشته باشند و راستی آیا می دانستید دارد قحطی کاغذ می شود؟ما هم تا دو روز پیش نمی دانستیم.هاع..از بس به همه شهریه ها را گفته ام و هی گفته ام 60 تومن نقد بقیه چک تا عاخر بهمن ماه، دیروز که رفته بودم نان بگیرم می خواستم به نانوا بگویم چندم بهمن برایت چک بنویسم.می دانید؟من یک مغز اقتصادی هستم.سه سال با خراب بودن پرینتر ساختم و العان با این وضع دلار رفته ام داده ام برای تعمیر و حالا پول ندارم که بروم بگیرم و گذاشته ام برای اخر ماه.فقط خدا کند گرانتر از قیمت العانش نشود که مثل خر درون گل گیر می کنم.این روزها کامل رد کرده ام.هشدار: این نوت حاوی مقادیر عظیمی غرغر است.این را باید اول می نوشتم ولی یادم رفت و اگر فکر کرده اید که حوصله دارم برگردم تا سر خط و درستش کنم معلوم است که هنوز من را نشناخته اید.چون علاوه بر اینکه کونش را ندارم پایم هم درد می کند.پس شرمنده که دیرخبرتان کردم.راستی یادم رفت بگویم: آدمی که یک بار می رود همیشه این قابلیت را دارد که برود اعتماد نکنید به آدمِ یک بار رفته ی دل کنده.مثل من کسخل خر نباشید.

نظرات 2 + ارسال نظر
گربه تنها سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:30 ق.ظ

این ها که خوب بود ... اگر واقعا هم بخواهی غر غر کنی گوش میکنم ... امیدوارم بتونی با گفتنشون آروم بشی

اینا غرغر نبود؟
چی بود پس؟

گربه تنها سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ

کمی درد دل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد