ته سیگار-1
پایم را که به درون خانه گذاشتم پاکت خالی سیگار زیر پایم صدا کرد.این چندماههی بیحوصلگی با صحنهی همیشگی تهسیگارهایی که جابهجا رها شده بودند(روی پوست پرتقال حتی) نخستین چیزی بود که به هر میهمانی خوش آمد می گفت. بیحوصله مانتو و مقنعهام را میکنم و میاندازم روی جالباسی.مثل ادمی که عادت هرروزهاش است به یخچال سر بزند به یخچال سر می زنم که مثل همیشه همان ترکیب مسخرهی پر از خالی را روبهرویم میبینم.بطری آب را برمیدارم.هلاک میشوم از تشنگی در این شهر پر از دود.تکه ای نان پیدا میکنم و روی مبل میافتم.کوسن چرب شده است از چربی موهایم. از کی حمام رفتنهایم اجباری شد؟مثل مراسمی مرگبار که هربار از آن فرار میکنم، تنها برای مبادی آداب بودن و اینکه بقیه حالشان ازم به هم نخورد. خودم که حالم از خودم به هم میخورد.حالا چه با حمام،چه بی حمام. چرک های تنم را حمام میبرد،با چرک هی روحم چه کنم؟روحم که چروک شده است بی تو را به کدام دکتر نشان دهم؟ قبلا بهانه ای داشتم که "تو" خطابش میکردم.حالا،اما... چه کنم بی "تو"؟سیگاری که روشن کردهام بدون اینکه آن را بکشم تمام شد.می بینی؟ حواس پرت شده ام.یادت میآید اولین دعوایمان وقتی بود که علنی جلویت سیگار کشیدم و تو آنقدر داد زدی تا به غلط کردن افتادم.حالا تو همان دلیل دود کردن زندگیام شده ای.
ادامه دارد...
سلام وبلاگ قشنگی دارید بهتون تبریک میگم در صورت تمایل برای تبادل لینک ما رو با نام ترفندسرا لینک کنید و اطلاع بدید تا لینکتون کنیم بدرود