232

ته سیگار-7

مرجان تو را به جان هرکه می پرستی بلند شو.من غلط کردم.چه می دانستم تو انقدر شکننده ای.چه می دانستم مادر وخاله ام کمر به کشتن تو بسته اند.آن روز مادرم اصرار کرد که همراه آن دخترک لوس به خرید بروم. به جان خودت که از همه برایم عزیز تری این ها به زور برایم به خواستگاری رفته بودند.می دانستم به تو بگویم طاقت نمی آوری.برای همین نگفتمت. چه می دانستم خاله ام به تو زنگ می زند و نشانی ام را به تو می دهد و تو می آیی و من را در حالی می بینی که نیلوفر به زور دست هایم را گرفته است.بشکند دستی که به جز دست نازک تو دستی را بگیرد. از آن شب هر شب دست هایم را می شویم تا رد دست هایش را پاک کنم. بمیرم که آن صحنه را دیدی.برای یک مرد هیچ چیز سخت تر از این نیست که عشقش جلوی چشمانش خرد شود.ولی تو خرد شدی وباز هم خودت را محکم گرفتی و رفتی. چرا نگذاشتی حرف بزنم مرجان ؟ چرا هرچه هانیه و بقیه را واسطه کردم جواب ندادی؟ تو که نمی دانی چه کشیدم در این چند ماه بی عشقی. همه را دور کرده ام از خودم وسیگارم را با  سیگار بعدی روشن می کنم. دکتر ها می گویند مرگ مغزی شده ای.این ها دروغ می گویند من می دانم تو باز بلند می شوی واین بار به حرف های من گوش می دهی.این ها نمی فهمند که. نمی دانند زیر این سیم ها همه ی زندگی من خوابیده است. این ها دروغ می گویند. تو نمرده ای. بلند شو مرجان...بلند شو.

پایان

دانلود ته سیگار    

نظرات 4 + ارسال نظر
همای شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:10 ب.ظ

مادر و خاله تان حالشان خوب است؟!!!

خود شما اگر نم یخواستید
چرا رفتید؟ چرا گذاشتید دستتان را بگیرند، به زور اسلحه که نبرده بودندتان..

والا

یه آقاهه یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ

این هفت چقدر خیس و غمگین بود :<

آینار سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ب.ظ http://takhtefolad2.blogfa.com

درد داشت درد ...

خلبان پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ http://yek-farvand-weblog.blogfa.com/

سلام
لطفا پست آخر یک فروند رو بخونید، تا تصمیم بگیریم چکار کنیم. متشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد