236

می دانید؟همانگونه که وقتی پولی به دستم برسد نمی گذارم ساعتی از رسیدنش به دستم برسد و همچون موجودی نجس با آن برخورد می کنم و خرجش می کنم که مبادا چیزی توی دستم بماند و بعدترش به گدایی می افتم، که خدا خیر بانک ها بدهد که پول را از آدمیزاد می گیرند وگرنه من همیشه هشتم گرو نهم بود،در مورد احساساتم هم همین گونه عمل می کنم بدین صورت که همه ی احساسم را یک جا خرج می کنم و در مقابل احساسی که قابل گفتن باشد به دست نمی آورم.می خواهم بگویم کاش احساسات هم بانک داشت و آدمی می توانست زیادی هایش را در بانک نگه دارد که ولخرجی نکند و ریخت و پاش نکند احساسش را،برای آدم های ارزان قیمت.که وقتی به یک گران قیمتش می رسی ببینی احساسی نیست که.مرده ای.تمام شده ای.چگونه خرج کنی؟احساس را که نمی شود از پدر و مادر و برادر قرض کرد که!

نظرات 2 + ارسال نظر
هانیرا یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:24 ب.ظ

قربون دهنت

قربون خودت:*

پریود مغزی دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ق.ظ http://menses.blogfa.com

درسته(صرفا جهت کص گویی)

:)))))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد