گرم است.خیلی گرم است. من طاقت گرمی هوا را ندارم. با گرمی هوا گریهام میگیرد. دلم میخواهد بروم انقدر توی صورت خدا جیغ بکشم که به خودش از این کار زشتش احساس خجالت چیره شود و زیر خورشید را کم کند. دیده اید گل آفتابگردان را هر طرف که خورشید باشد می گردد؟ ای کاش شهر من آفتاب نگردان بود. بدین صورت که هر طرف که خورشید میتابد شهر من کونش را به طرف او بکند و زندگیش را در کمال بیگرمایی پیش ببرد و دل من خنک شود از محل نگذاشتن به خورشید.
راستش هرروز به خودم می گویم امروز دیگر وقتش رسیده است. امروز همان روزی است که قرار است من طرحی نو دراندازم ولی تا میآیم این کار راعملی کنم و از خواب بیدار شوم ظهر شده است و هوا هم گرم است و تازه حضرت حافظ هم پیشنهادی نداده است تنها گفته است بیا فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم و سوالی که من از مرحوم حافظ از زیر خروارها خاک دارم این است که چرا و چگونه و دقیقا چه چیزی میزدهاست که در آن گرمای شیراز به فکر طرحی نو در انداختن بوده است و چرا برنامه ی درازمدت ارائه نداده است.آیا کونش نشده است؟ آدم ها باید قبل از ارائه دادن پیشنهادات به بضاعت هایشان فکر کنند. حتی اگر آن آدم حضرت حافظ باشد.
هوای محل کارم از این هم گرمتر است.یعنی رییس خسیسی دارم که پنکه را کم میکند،کولر را کم می کند، و راستش احساس میکنم به شخصیتم توهین میشود اگر خواسته باشم سر این چیزها با او کلکل کنم،(یک چنین انسان باشخصیتی می شوم در این موارد) پس گرما میخورم و توی دلم فحش میدهم و آیا اگر روزی شخصیتم اجازه داد و او را کشتم دیه اش از 66 هزارتومان بیشتر است؟
به این میگن سونای خشک .... بده مجانی لاغر میشی؟
مشکل اینه که اگر آفتاب نگردون بشه به جای صورتش یه جای دیگه اش میسوزه
کوفت:))
خب شاید حافظ این شعر رو توی هوای بهمن ماه یا مهرماه شیراز گفته. اون موقه خیلی هواش خوبه و مناسب این شعر. اما قطع به یقین این شعر در نیمه ی اول سال گفته نشده چون بهار شیراز خیلی خواب آور و تابستونش گرمه. نتیجه اینکه باهاس صبر کنی تا نیمه ی دوم سال بعد طرحی نو دراندازی :))
:))))))))))))))
ای جان توی اون کوفتت کلی محبت بود
خخخخخخ:))
شانس اوردی وبلاگت آپ شده وگرنه قرار بود با گرز بیام سراغت
:))
از گرما متنفرم
آفرین:دی