268

هشدار: این پست حاوی مقادیر زیادی چسناله است.لطفا پایین نیایید.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

این روزها به قدری ذهن درهم و برهمی دارم که ترجیح میدهم حتی به فکر مرتب و منظم کردنش نیفتم.فقط هی فرار می کنم.با توی پینت صفحه ی شطرنجی کشیدن،با اسپایدر و سولیتیر بازی کردن،با سودوکو حل کردن.به حدی که در این وانفسای اول مهر و ثبت نام تا فرصتی گیر می آورم که فکر کنم به سمت بازی کشیده می شوم.فی الواقع به بازی معتاد نشده ام،به فکر نکردن معتاد شده ام.آدم ها دل دارند، حتی در مواردی دیده شده است که مغز هم دارند حالاهرچند ناقص.چرا با کارهایتان سرشان را فکرآلود می کنید؟چرا دلشان را جوری گرفته می کنید که حتی چنته و فنربرقی جواب ندهد و دوست داشته باشند هی بروند و جایی را نداشته باشند که بروند و حتی افق هم انقدر از آدم ها پر شده است که آدم عوض اینکه در افق محو شود در افق پیدا می شود.

نظرات 5 + ارسال نظر
گربه تنها دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:31 ق.ظ

تازه میفهمم چرا انقدر این بازی های مسخره را بازی میکنم

mahboob پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:43 ب.ظ http://mahboob21.blogfa.com

می فهمم
کلیشه نیست این چیزی که می خوام بگم
چون هممون از سنگینی مسائل زندگی وبلاگ زدیم تا بنویسیم
اگر نیاز داشتی حرف بزنی می تونی بگی
سابقه ی حرفای امیدوارانه زدن دارم
فکرکردی به دردت می خوره بگو

خیلی حرف زدم
خیلی حرف های امیدوارانه شنفتم
فایده نداشت
مرسی عزیزم:*

پوریا پرانا دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:01 ب.ظ http://s-pourya-salehi.mihanblog.com

وحیده ی لا مصب پاشو همه شو بریز تو چاهک بره :(

کم کم پوری
کم کم

علی بالا پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:29 ق.ظ

ای آقا! ای خانم!

هعییی پدر:))

آینار دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ق.ظ http://takhtefolad.blogsky.com

سخت به دلمان نشست نوشته تان ...

:) :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد