بعضی چیزها احتیاج به گفتن ندارند. به تو نگفته بودم ولی باید مرا میشناختی، باید میفهمیدی که اگر تبر برداری تا تیشه به ریشهام بزنی، خودم پیشقدم خواهم شد، تبر را از دستت میگیرم و ریشهی خودم را که قطع میکنم هیچ، میزنم بقیهی چیزهای ساخته شده هم را، حتی آن خانهی ساخته شده را هم میزنم خراب میکنم، با همان تبری که خودت به دستم دادی. نترس با تو کاری ندارم. ریشههای تو اگر در این خانه بود هیچگاه به فکر خراب کردنش نمیافتادی. میافتادی؟ آدم عاقل که ریشههای خودش را قطع نمیکند. من البته در دستهی آدمهای دیوانه جای میگیرم. این دیگر به تو ربطی ندارد که روی همان خانهی آرزوها خانهای بنا کردهام، بیریشه، بیپی، بیفوندانسیون. تو به زندگیات برس...
سلام
با مطلبی با عنوان«سیلی آبدار امام خمینی به یک درویش» به روزم.
خوشحال میشم تشریف بیارید نظرتون رو در موردش بیان بفرمایید.
تشکر
چشششششششششششششششششششم
حتمن:))
نمی آپید؟!
خیلی دلمان می خواهد به آپیم.مطلب هم داریم حتاع.ولی به روال سابق گشادی امان می آید:دی
درود به گشادان عزیز:]
درود بک:دی
عه
درود و دررررد هم خانواده عن:دی
سلام
با مطلب تازه ای به روزم
(دیدم جدیدا این طوری اعلام می کنن گفتم این طوری موثر واقع بشم[لبخند])
این در مورد پست 270 هستش ... درسته جای برای نظر نداشت اما گربه بی ادب هستش و یه جای دیگه نظر میذاره
همیشه از پدر بزرگ گفتی ... خوبی که آدم گذشته هاش را فراموش نکنه ... همیشه یادشون باشه ... و با شادی یادشون کنه ... و با خاطراتشون شاد باشه
من فکر میکنم اینجوری روح اون ها هم شاد میشه و از این که به خواب کسی بیان و شاد بشن بیشتر لذت میبرن
روحش شاد و قرین رحمت
:)
کماکان لالی؟!!
دررررررررررد!
آپ کن!
:)))))))))))
به زودی
درررررررد بک در ضمن