-
9
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:20
امروز همش در فاز چس ناله و بگایی بودم.اول گذاشتم رضا یزدانی شونصد بار خواند تو سیگارو خاموش کن تا بگم.... تا کامل به گا رفتم الانم هی دارم آدله گوش می دهم و هی می خوانم نورمایند آی ل فایند ساموان لایک یو. و بعد به خودم می گویم تو گه می خوری که ساموان لایک هیم فایند می کنی.اصلن در ایز نو وان لایک هیم الاغ. یو آر وری...
-
8
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:19
هنوز هم سرم به شدت درد می کند دو تا ژلوفن خوردم انگار فقط بی حسی موضعی بود برای چند دقیقه.باید بروم دستمال ببندم به سرم شاید بهتر شود.این از همان سردردهای میگرنی کوفتی است.بله من خیلی باکلاسم سردردم هم باکلاس است. و امروز از صبح هی گریه کردم گریه کردم و دقیقا نمی دانم چه مرگم شده است؟ از مامان ناراحتم؟ از بابا؟ مخاطب...
-
7
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:19
مثل سگ سردرد دارم.شاید با خودتان بگویید آیا سگ ها سردرد می شوند؟ باید عرض کنم که بله آنها هم مثل من سردرد می شوند.امروز صبح پدرم گفت برایم آب پرتقال بگیر گرفتم، خورد گفت دوباره بگیر، باز هم گرفتم، وقتی دید که باز هم گرفته ام گفت همینجور به آب پرتقال گیریتان ادامه بدهید و من سوالی که از ایشان دارم اینست که آیا مرا با...
-
6
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:17
همین الان از فاینال زبان برگشته ام، امتحان جالبی بود،شما که نمی دانید،تک تک سوال ها را با هم چک کردیم که غلط نباشد و قبل از امتحان من به مخاطب خاص گفتم که برایم انرژی مثبت بفرستد و نمی دانم دقیقا از کجایش این انرژی را می فرستاد که ما انقدر می خندیدیم و شاد بودیم. و این ترم هم تمام شد و من رویم نشد بروم و با غزاله دوست...
-
5
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:17
دقیقا نمی دانم چه مرگم شده است.فردا امتحان زبان دارم و همه اش پای نت هستم.وقتی هم از پای نت بلند می شوم میروم روانشناسی می خوانم.در این حد مخم ریده است یعنی. با اینکه دل خوشی از این پلاس ندارم اما مرا معتاد کرده است بدتر از گودر حتا.می ترسم یک ساعت نیایم و نوت هایتان از دیدم در برود.خیلی اوضاع گهی است. من که در این دو...
-
4
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:15
شکمم خوشحال است.شکمم خیلی خوشحال است.چون از دیشب پرشده از چیزهای محبوبش.حتی آنها را خالی هم نکرده است.شکمهایتان را تخلیه نکنید خودشان کم کم مجبور می شوند هرچه تخلیه نشده است را هضم کنند. اما این شادی ها را از آنها نگیرید.آنها را پر از لواشک کنید و به آنها لبخند بزنید.برای آنها پیتزا و پاستیل و چیزهای خوب بخرید.شکم ها...
-
3
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:10
یک ساعت پیش همین موقع از خواب بیدار شدم و دقیقا نیم ساعت کارم بود با این بی صاحاب کانکت شوم.چون این خراب است و من کونش را ندارم که ویندوزش را عوض کنم پس با همین سر می کنم و هی به پیشگامان فحش می دهم. و بعد از اینکه توانستم کانکت شوم برادرم آمد تا فیلم تنیس دانلود کند و من خیلی دوست دارم بروم برینم بر تنیس و هرچه درون...
-
2
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:09
همین الان از کلاس زبان برگشته ام خانه و خیلی خسته ام. درحدی که اول می خواستم بخوابم اما دیدم که اگر بخوابم همه ش به نت فکر خواهم کرد و خوب این چه کاریست.پس تصمیم گرفتم اول به نت سر بزنم و بعد بخوابم. راستش را بخواهید ما کلاس زبان می رویم ولی انگار نمی رویم.یعنی استادمان به جای تدریس زبان از هوا و زمین و سیاست و مذهب و...
-
1
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:06
دقیقا یکساعت و نیم حمام بودم شاید برایتان سوال پیش بیاید که این همه وقت درون حمام چکارمی کردم؟خوب کار خاصی نمی کردم فقط به قول قدیمی ها خودم را چرک می کردم.یعنی آنقدر محکم شستم که از اینور پوست میشد آن طرف را دید و حتی بای بای کرد برای دیوار. سابیدم و هی سابیدم.و اگر شما یزدی بودید سر سفره ی عقد مهر و محبت میسابیدید...