RSS

تمرین خلاقیت

قربون مدرسه و مشقهایش بروم وقتی معلم میگفت برای فردا
از 1 تا 39875486754656748756899 را با عدد و حروف یک در میان بنویسید!!!

{بله اینها همه تمرینی بود برای اینکه خلاقیت ما آزمایش بشود}

 
۱ دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

فیلم!

ژانر این فیلم فروشایی که میگی فلان فیلم بود که اسکار گرفت!
میگن بابا اسکار که جایزه نیست بعد میگن کن هم جایزه نیست بعد میگن جشنواره برلین؟!آخه کجا خرس جایزه میدن،ونیز؟!ونیزم شد جایزه؟!
بد میبینی یه فیلم بهت معرفی میکنن که توی یه روستا نزدیک مکزیکوسیتی،اهالی محلی جمع شدن دور هم جشنواره تشکیل دادن و جایزه هم ماریجوآنا میدن!بعد فیلما از جنس فیلمای مخملبافینا!
اینا دی وی دی رایتی با زیرنویس فارسی رو میفروشن 8000 تومان!

{پایان متن، باز}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

درخواست

راهکارهای خود را برای جلوگیری از شکستن موها بعد از بیداز شدن به ۲۰۰۰۹۰ پیامک کنید

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

طاسی!

چرا فقط سر باید طاسی بگیره؟
زیر بغل هم باید سهمی داشته باشه!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مرفه بی درد

مرفه بی درد اونیه که تو رو داشته باشه!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

رازهای کباب خوردن

بعضی وقتا کباب کم میاری و برنج زیاد باید اون یه لقمه کباب رو بزاری واسه لقمه آخر،مزه دهن!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

ضرب المثل نوین

یه ضرب المثل ژاپنی هست که میگه:
نیازی به دانلود نیست وقتی تمام فضای اینترنت بخشی از هارد کامپیوتر شماست

{کنایه از سرعت اینترنتشون داره این ضرب المثل}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

نقشه

نقشه ی دزدی از قلب تورا

دست رقیبم دیدم

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

تجربه

تجربه ثابت کرده که 
اگر یک نفر قبل امتحان دنبالت میگشت که ازت سوال بپرسه،همون سوال امتحانه!
بعد امتحان ثابت میشه بهتون و میتونید اینها رو از هرجایی که دوست دارید اعدام کنید!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

سیلی

اگه کارگردان بودم یه فیلم میساختم با حضور بهروز وثوقی و محمدرضا گلزار به اسم «سیلی»
در تمام صحنه های این فیلم بهروز وثوقی میزد تو گوش گلزار!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

کج فهمی

روز عاشورا داشتم ساندویچ میخوردم یهو احساس کردم جمعیت یه طوری دارن نگام میکنن!
ساندویچو انداختم تو سطل زباله!

[فکر کردم ماه رمضونه]

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

داف

اون داف فروشنده شهر کتاب بدونه من اونقدر پولدار نیستم هرروز به خاطر دیدنش برم کتاب بخرم!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

سرگرمی

سرگرمی جمع خانوادگی
دستگاه فشارخون!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

تشت

اینقدر بزرگ شدیم که دیگه میریم حموم توی تشت پر از آب جا نشیم!
وان سوسول بازیه!
یاد ایام!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

سیر

همین که با خوردن سیر پای شما بوی سیر نمیگیره خدا رو شکر کنید!

{سازمان حمایت از سیر}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

استدلال

اینایی که از گرم شدن زمین نگران بودن 
حالا بیان برن واسه آواره های سوری که دارن سگ لرز میزنن از سرما کاموایی ببافن تقدیمشون کنن!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

احساس

۱
شلوار خریدم احساس آدمیو دارم که شلوار خریده
۲
بوت خریدم احساس آدمیو دارم که بوت خریده

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

خودش گفت

معین خودش بهم اس ام اس داد گفت امان از بخار آینه تو حموم اومدم فقط گوشه سیبیلو درست کنم!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

در کنسرت ابی اتفاق افتاد 2

اینقدر بزرگه تنهایی این مرد که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد

{در اینجا ابی منو با انگشت اشاره وسط کنسرت نشون میده،حالا درسته من تو کنسرت نبودم ولی دلیل نمیشه منظورش من نبوده باشم}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

نتیجه

دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم که تبلتم خراب شده و شارژ نمیگیره
تا اینکه دیدم کلا شارژر به پریز نیست!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مارادونا

مارادونا ‌میتونه ادعا کنه من تک شما همه!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

عاشق

اگه من عاشق تو بودم تو چی من میشی؟

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مثلا یه چیزی بنویسیم!!!

بیشتر از همه خیس شده بودم!دلیلش ساده بود،چتر را صبح که از خانه بیرون می آمدم با خودم نیاورده بودم.دلیلی هم نداشت چتر با خودم حمل کنم وقتی با نگاهی از پنجره میدیدیم آسمان آبی است و طبق معمول پوزخندی هم به گزارش پیش بینی وضع هوا زده بودم که گفته بود فردا آسمان ابری و بارانی است.
بدون چتر وسط آن باران گوشه ای زیر طاق یک خانه ی قدیمی ایستاده بودم و عبور عابران چتر به دست را دید میزدم.همه چتر داشتند و آنهایی هم که چتر نداشتند سوار ماشین بودند!اینقدر باید زیر طاق قدیمی آن خانه ی قدیمی میماندم تا شاید آسمان بر من رحمش بیاید و از اینکه من خیس آب شده ام اندکی دلش بسوزد و بگذارد باقی مانده ی مسیر کوتاه تا خانه را طی کنم.اما مدام بر شدت بارش افزوده میشد،تا جایی که خیابان شبهه دریاچه ای شده بود و هر ماشین که رد میشد به اندازه ای امواج اقیانوس آب به این سو و آن سو میریخت که از قضا تا طاق آن خانه ی قدیمی هم میرسید و این یعنی من باید از زیر طاق نقل مکان کنم،اما با نگاهی به سراسر مسیر دیگر جایی برای پنهان شدن زیر یک سقف برای خیس نشدن نبود!
از خداحافظی و بدرقه می آمدم و آسمان هم میبارید!نگران بودم شاید مسیرش برف و بارش باشد و خدایی نکرده اتوبوس مشکلی پیدا کند.فکر تصادف را که میکردم به خودم نهیب میزدم که احمق این دیگر چه فکریست؟پس مدام اس ام اس میدادم تا خیالم آسوده باشد!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

بیدار باش

صدای عوعوی یک سگ بیدارم کرد
خروس را خورده بود!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

نذری

نذری واقعی
کباب بود و سلطانی

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مسلمانان!

ما که خط چشم نداریم اشک میریزیم جاش بمونه عکس بیگیریم ما هنوز مسلمونیم!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

رهبر من

رهبر من آن خواهریست که فاصله دو مترو را با کفش پاشنه بیست سانتی سریعتر از یوسین بولت میدود!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

وام ازدواج

وام ازدواج سه میلیونه که اونم میشه گذاشت بانک سودشو گرفت واسه خرید کاندوم!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

دروغ

شعرهایم دروغ میگویند
که عاشقت نیستم

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

چه قصه تلخیست داستان عادت

کسانی که کنار افراد خور و پوفی میخوابند بعد از مدتی دیگر صدای خور و پوف را نمیشنوند

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

سطح استدلال،منطق

یه نفر تو مترو میگفت آمریکا برامون امسال ابرها رو بارور کرده!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

حواست هست؟!

اصن حواست هست اگه بمیرم دیگه نمیبینیم؟

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

ماریجوانا

رفتم مغازه وسایل و پیرهن ورزشی فروش
گفتم پیرهن تیم ملی کلمبیا دارید؟
یارو یه طوری نگام کرد فک کردم اومدم داروخانه واسه آب هویچ!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

توصیة التوصیه

آنقدر کتاب نخرید که ندانید از کدام یک شروع کنید به خواندن!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

در کنسرت ابی اتفاق افتاد

ابی داره میخونه «به جز تو{در اینجا انگشت اشاره اش را به سمت تو میگیرد}همه میدونن واست این مرد{و سپس میکروفن را در طرفت العینی میندازه تو اون دستش و انگشت اشاره ی اون یکی دستش رو به سمت من میگیره} میمیره!

{درسته که منو و تو توی کنسرت ابی نبودیم ولی دلیل نمیشه این چیزا}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

تفسیر غزل سعدی

تفسیریست تحفه درویش منهای توضیحات مورد نیاز که در جایی دیگر موجود است!

گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
{این که باید بر من و حضرت شما واضح باشد،هرچند که به صورت عام بر شما باید گفت بخصوص در آن مدتِ پیوند ولیکن در آن لحظات آخر برمن رواست به صورت خاص-حالا شما باید تا بیت آخر همین غزل تحمل بفرمایید که ببینیم داستان ما و شما چگونه پیش میرود}

وان که را دیده در جمال تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
{همین که در آن خیال شریفتان به گمانید که کسی آمد و زد همه چیز را نابود کرد پرُ بیراه است،مگر میشود؟مگر شد؟مگر توانستم؟مگر خواستم؟ که از شما دل برکنم؟فکر میکنید الان کنده از شمایم؟زهی خیال باطل!آنرا که دل فکنده است من نیستم به یقین}

خاصه ما را که در ازل بوده‌ست
با تو آمیزشی و پیوندی
{پیوند گرم بنده ی کمترین و شمای سرو سیم اندام بالا بلند فقط در ذکر عشق یافتیم،این گرم صحبت و نگاه حضرت والایتان بود که پیوند ناگسستنی ما را بوجود آورد هرچند که همیشه از شما «مرسی» بود}

به دلت کز دلت به درنکنم
سخت تر زین مخواه سوگندی
{خود شریفتان اگر یاد مبارکتان باشد حتما تصدیق خواهید کرد که هنگام قسم چه باید میگفتیم که باورتان میشد البته باید چاشنی نگاه در آن چشمان آسمانی هم میبود که خبر تکمیل شود ولیکن خُب همیشه این چاشنیِ آسمانی در دسترس بنده ی حقیر نبود ولیکن دلیل نمیشود که جان شریفتان را قسمی دروغ خورده باشم،هرچند هیچگاه هیچگاه هیچگاه دروغ نگفتم،وجدان اینجانب از این بابت آسوده است}

یک دم آخر حجاب یک سو نه
تا برآساید آرزومندی
{ننهادی خانوم جان،ننهادی!مای بیچاره اصلا همین مشکلمان بود که در آن سینه نهفتید هرچه که بود و ما هم آخر از علاقه هیچ نفهمیدم که دارید یا نه؟این «مرسی» گفتنها کارها را چه خراب که نمیکند،حتی آن دم آخر گفتید به زور کسی را نگه نمیدارم هم حاضر نشدید بگویید از احوال دل}

همچنان پیر نیست مادر دهر
که بیاورد چون تو فرزندی
{قطعا و یقینا،هرچه در آن عکس که خود میدانید کدام را میگویم نگاه میکنم میبینم که «من بیچاره که باشم که خریدار تو باشم» از چشم و گیسو و لب و بالا همه و همه}

ریش فرهاد بهترک می‌بود
گر نه شیرین نمک پراکندی
{نمک را ما با جان میخریم،چنانکه امروز با غم شمای عزیز هم وفاداریم،نه اینکه میدانم باورتان نمیشود،ولی خواستید قسم هم میخوریم ما را باکی نیست از اینکه شما احوال ما را چنین روشن بدانید ولیکن ما از ذکر درون شما هیچ آگاهی نداریم چنانکه بیشتر نداشتیم}

کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی
{آرزوی عاشق پیشگان قرن هفتمی است ولیکن دلیل نمیشود هفتصد سال بعد هم چنین آرزویی باشیم،نمیدانم که کی خواهم دیدتان اتفاقی یا نه باری گاهی آرزوهای قرن هفتمی هم سراغ ما می آید که کاش مثلا خاک رهت میبودم}

چه کند بنده‌ای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی
{خدمت خداوند است عشق باور بدار!دنیا با عشق و بی مرسی جای بهتریست که هرکس در آن راه نیست،صلح برقرار و آدم از کنار لذت میبرد و جواب صدا کردنها جانم شنفتنهاست}

سعدیا دور نیک نامی رفت
نوبت عاشقیست یک چندی
{یکبار دیگر بیت اول را بخوانید،خواندید؟ببینید که حضرت سعدی از آن بیت اول قصد آهن دلی داشت ولیکن به بیت آخر رسید دلش نیامد گفت بگذار عاشق بمانیم،بلی ما هم چنینم اگرچه به مناسبت آنچه بر ما رفت جدا افتادیم به مناسبت آهن دلی ولیکن دوری از شما تاب آورنده نیست میدانید و ما هم نوبت عاشقیمان هست که زنده بدانیم}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

راننده

بعضی از این راننده اتوبوسا هیچ کم از راننده هواپیماها* ندارن!

*خلبان

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مرگ

در مرگ حاجت هیچ استخاره نیست!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

جمشید

اینکه سینمای ایران هنوز به «جمشید هاشم پور» جایزه ای نداده واقعا باید تعطیل بشه برای همیشه!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

بیخوابی

شبها در کتابخانه ام دعواست!
رمانها با شعرها،فلاسفه با عرفا!
صدایشان نمیگذارد بخوابم!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

سوسیالیستا

نمیدونم چرا این مارکسیستا و سوسیالیستا رو میز توالتشون ۷۸۶۵۵۴۳۶۷۷ نوع عطر پیدا میشه!
بهتر نیست با مردم کشورت ۷۸۶۵۵۴۳۶۷۶ تاشو به اشتراک بزاری؟

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مری هارف

شخصا حاضرم برای پایان دادن به 35 سال تخاصم این فداکاریو در حق کشورم انجام بدم و با ایشون ازدواج کنم تا شاید گره ای از کار باز بشه!
دیگه چی میخواین از این دنیا؟!
هیچ!

{مری هارف-سخنگوی وزارت خارجه آمریکا}عکس

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

ازدواج ترکی

والا ترکیه جای خوبیه!
باس منم برم!
همه اش این دخترای پولدار با این بدبخت بیچاره ها ازدواج میکنن!

{عمرا اگه سریال ترکی دیده باشم}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

جنس!

خیلی جنس ما ایرانیها خوبه!

وقتی مشکل پیش میاد مثلا تاخیر حرکت اتوبوس و هواپیما میگیم دریغ از یه عذرخواهی کردن
وقتی ازمون عذرخواهی میکنن میگیم ای بابا کار ما که با عذرخواهیِ تو راه نمیوفته

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

واقع گرا

یکی از فیفاها شاید 03 بود نمیزاشت وسط بازی جای دسته بازی رو عوض کنی!
وقتی از کامپیوتر عقب میوفتادی دیگه باید شکست رو قبول میکردی!
اونجا «واقع گرا» شدم و هرچه پیشامد شد رو بعد اون فیفا با جان و دل پذیرا شدم!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

خوابِ انحرافی

شب خواب دیدم 13 گرفتم!صبح پا شدم 19.5 بود!

{انحراف درجه خوابام در حد 6.5 نمره است}

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

لباسشویی

لباسشویی خریدیم!
احساس خانواده ای رو داریم که لباسشویی خریدن!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مهمان بوشهری

مهمون داریم از بوشهر
انتظار داشتیم یه گرم اورانیوم غنی شده سوغاتی بیاره!یا یه وات برق هسته ای! یا کمی آب سنگین!

[خرما اورده]

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

صادق هدایت وار

اسممو توی مردگان تازه قبرستان سِرچ کردم
نوشت «موردی یافت نشد»
فهمیدم هنوز زنده ام!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری

 

مسعود بهنود

مسعود بهنود اول یه کت شلوار بوده بعد دست و پا درورده!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2014/02/02 در هر دری