153

درخت نمی خواهی؟از بس منتظرت مانده ام تبدیل به درخت شده ام.برای تزئین خوبم که.بیا و مرا بکار.زحمتی ندارم برایت که.خودم هر روز گریه می کنم و خودم را آبیاری می کنم.درختی ندیده بودی که اشک بریزد مگر نه؟این هم از مزایای بی تو بودن است.می خواهم هوای دور و برت را صاف کنم نیت دیگری ندارم از نزدیکت بودن.می خواهم مونوکسید بگیرم و اکسیژن بدهم.این مونوکسیدها برایت سم است عزیزکم.می خواهم هر عاشقی بغل خواست بیاید این درخت را بغل کند و به او تکیه کند.عشاق نباید بی بغل بمانند.نباید عقده ای شوند از بی تکیه گاه بودن.همین من برای عالمی کفایت می کنم.
نظرات 2 + ارسال نظر
فراری شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ق.ظ


مودب شدنت اصلا اتفاق ِ خوبی نیس..!

بعضی وقت ها که احساساتم میزنه بالا مودب میشم:))))))))

پوریا پرانا شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 ب.ظ http://s-pourya-salehi.mihanblog.com

:(

:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد