با قورباغه این کار را نکنید. گناه دارد. خانواده دارد. بدبختش نکنید!
https://telegram.me/writecorrectly
1- تقویم سال 95 را نخرید! به لعنت خدا نمی ارزد! نه به درد کارمندان می خورد نه دانش آموزان. محض رضای خدا چهارتا تعطیلی درست حسابی ندارد که دل آدم خوش باشد.حتی 22 بهمنش هم جمعه است! من به این تقویم اعتراض دارم.من تسلیم این صحنه آرایی ها نخواهم شد! بدینوسیله من و همکارانم اعلام می کنیم به سال 95 معترض بوده و تقاضای تجدید چاپ سال 94 را داریم! خواهشمند است اقدامات لازم را در این زمینه مبذول نمایید!
2- خیلی همه چیز راحت تر شده. آدم ها خیلی راحت تر شده اند. تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده است! شما به شعرهای شاعران نگاه کنید: قبل ترها شاعر خودش و بقیه را پاره می کرد و می سرود: شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست! حالا به این کار ندارم که این شعر چقدر در دوران تحصیل دانش آموزان را پاره نموده است ولی شاعر چقدر و به چه چیزهایی اندیشید که این شعر را سرود؟ الان شاعر خیلی راحت می گوید: وای وای وای پارمیدای من کوش! که در اینجا خیلی راحت معلوم می شود که شاعر دنبال پارمیدایش می گردد یا در بیتی دیگر شاعری دیگر می فرماید: خانومه که بیسته توی کوچه می گذره مال کیه؟خوش به حال بی افش! که دقیقا منظور این می باشد که جوووون کی اینو میکنه؟ حالا شاعر قرن گذشته بیاید دوساعت در مورد مردن قو صحبت کند و آخرش بگوید آغوشتو واکن بپرم توش! نه جانم، زندگی ها خیلی راحت تر شده است! حتی شاعر در جایی می گوید گریه نکن آرایشت خراب میشه که این حتی ایهام دارد و می بینیم که شاعران این دوره و زمانه چندان هم از صنایع ادبی خالی نیستند! این شعر از یک طرف به قول دوستی به اقتصاد مقاومتی و لوازم آرایش گران می پردازد و از یک طرف می گوید اگر آرایشت پاک شود من می ترسم و حتی ممکن است شب در جایم باران ببارد! بگذارید دیگر وارد مکتب اینتریسم و روشنیسم نشوم که مقوله ای جداست و در این مقال نگنجد. راستی در همان شعری که در سطور اول خواندیم شاعر در جایی دیگر می فرماید: من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان، قال و مقال عالمی می کشم از برای تو! شاعر انقدر سوسول و نازبشی الهی؟
3- سرما نخورید. نخورید. نخورید! چیزهای دیگری هم برای سرماخوردن هست.حتی حرص خوردن از سرما خوردن بهتر است به زعم بنده! این روزها سرفه که می کنم میتوانم استخوان های ستون فقراتم را بشمارم!
۳- دیجی کالا چرا یک گوشی دوسیم کارتهی اندروید خوب را در یلدای شگفت انگیز با قیمت ۴۰۰ تومن نمیگذارد؟ چرا رفتی چرا من بیقرارم اصلا؟
حدودا دو هفته پیش بود که در زورآزمایی با یکی از درب های شرکت شکست خوردم و در ٍ فوق الذکر موفق شد بر من غلبه نموده و پایم را پاره پوره نماید.از همان روزی که دست حضرت قابیل... نه نه از همان روزی که دست در به خون پایم آلوده شد بدنم یک واکنش هیستریک نسبت به تمام درهای عالم نشان می دهد و ناخودآگاه گارد می گیرد و هر دری می بیند می خواهد به دوردست ها فرار کند. داشتم به این فکر می کردم که قدما الکی گفته اند که عقل سالم در بدن سالم است نظر به این موضوع که بدنم عقل دارد و ترسیده شده است ولی عقلم نه. عقلم عقل ندارد!هزاربار هم که عاشق بشوم و شکست بخورم باز هم زود تا دیده می بیند دل می کند فریاد! انگار نه انگار که تا دیروزش قرص های ضدافسردگی می خورده است و از شکست عاطفی ای که خورده بوده یک وری شده بوده است!(ریدم به دستور زبان فارسی و انشا! می دانم)باز هم بوی گلش چنان مست می کند که شلوارش از دست می رود و گول می خورد!عقل آدمی خیلی خر است.یک اپسیلون شعور ندارد.احمق عشق ذلیل!
-می خواهم اسمم را در کتاب رکوردهای گینس به عنوان متخصص ربط دادن گوز به شقیقه ثبت جهانی کنم!-
شماها که به همه چیز دقت می کنید آیا تا بحال به بازی های کودکانه ی ما که نسل قبل به حساب می آییم دقت کرده اید؟ نمی دانم چه اصراری بود که ما را کسخل تحویل اجتماع بدهند! ما یک بازی ای داشتیم که بدین شکل بود:
چند نفر در حالی که دست هم را گرفته بودیم حلقه می زدیم و یکی آن وسط می گفت: آسیا بشین! و ما هم که دچار خود آسیاپنداری شده بودیم می نشستیم! ولی آن احمق یک هو تصمیمش را عوض می کرد و می گفت آسیا پاشو! و ما که عقل و شعور داشتیم می فهمیدیم که نباید ملعبه ی دست چنین انسانی شویم که تکلیفش با خودش مشخص نیست و معلوم نیست با خودش چند چند است! بنابراین جواب می دادیم پا نمیشم! و اینجا بود که او به قسم دادن روی می آورد و ما هِی لج می کردیم! می گفت جون باباجون!پا نمی شدیم! می گفت جون مامان جون! پا نمی شدیم! به زعم بنده طراح این بازی ها استحکام بنیان خانواده های ایرانی را نشانه رفته بود! وگرنه چه معنی دارد بچه ای را به جان مادر و پدرش قسم بدهی و پا نشود؟ و حال... دستوردهنده ی بدبخت که از همه جا ناامید شده است یک دفعه برگ آخرش را رو می کند و می گوید: جون قفل چمدون! آیا کسی که شما را به جون قفل چمدون قسم می دهد دیگر چیزی برای از دست دادن دارد؟ روا بود چنین بی حساب امیدش را ناامید کنید؟ انصافانهس؟
و دوباره ما جواب میدادیم پا نمیشم! و آن موقع بود که آن بدبخت فلک زده به مقدسات روی می آورد و می گفت جون خداجون! و ما می گفتیم پا میشم! به نظر شما خدا جان دارد؟ چرا باید در ذهن یک بچه این جور جا بیاندازند که خدا جان دارد؟ مگر خدا جسم است؟ آیا این غیر از توطئه ی استکبار و فراماسون ها و صهیونیسم چیز دیگری می باشد؟ و حال ما ایستاده بودیم و کسخل وار تند تند میچرخیدیم و می خواندیم: آسیا تندترش کن، تندتر و تندترش کن! چرا ما چنین کسخل بزرگ شدیم؟
حتی اگر کتابخوان هم نباشید به یمن وجود شبکه های مختلف اجتماعی این گفتهی صادق هدایت را به کرات دیده اید: در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد.آدمی تا در موقعیتش قرار نگیرد شاید به این گفته بخندد و درک نکند ولی... درد کنار گذاشته شدن یکی از همین دردهاست. روح را که می خراشد هیچ... بدن را هم درگیر می کند. می گویند بدترین درد، درد زایمان است خوشبختانه هنوز این درد را نکشیده ام ولی هرچه هم دردناک باشد یک روز بیشتر نیست! فکر می کنم دردی که هر روز آدمی را از تو بخورد و هر روز آدم را درگیر خودش کند بدتر باشد! وقتی حتی چرایی این کنار گذاشته شدن را ندانی! وقتی هی دنبال دلیل بگردی و پیدا نکنی. وقتی از ترس هر قضاوتی پی اش را نگیری! وقتی نصف شب ها بی که بخواهی با کابوس از خواب بپری!وقتی حدود 4ماه یک خواب راحت نداشته باشی، تازه می فهمی صادق هدایت چه می گوید: در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد!