21

رضا یزدانی هزارمین بار است که می خواند تو سیگارو خاموش کن تا بگم... و من هر دفعه از نو به گا می روم و من سیگار نمی کشم اما فانتزی ام این است که بروم بخرم و شروع کنم با این آهنگ سیگار کشیدن و به اینجایش که می رسد سیگار را بشکنم و با گریه دود شوم و به گا بروم.بله الان یک بیس چارساله ی به گا رفته ی چس ناله کنِ عظما در خدمت شماست که می داند چه مرگش هست ولی چون رویش نمی شود از بیخ منکر می شود و همه چیز را تقصیر این دل بی صاحاب می اندازد و خاطراتی هست در ذهن انسان که مانند افسون چسب سیریوس روی ذهن چسبیده و به هیچ وجه نمی توان آنها را پاک کرد یا فراموش کرد و اینها همان خاطراتی هستند که به گا دهنده ی انسانند. و بعضی وقتها هست که خاک بر سر می شوم حتی و اشک چشمهایم را پر می کند ولی دلم می زند توی سرم و می گوید خره مرد که گریه نمی کند و من گول می خورم و خوب می شوم و تازه نیم ساعت بعد یادم می آید که خاااعک بر سرم من که مرد نیستم ولی دیگر خوب شده ام و راستش را بخواهید پتانسیل مرد شدن را در خودم می بینم و حتا می خواهم بروم سبیل بگزارم و سرم را کامل کچل کنم که کسی نمی گذارد.پس من گه می خورم مرد باشم.با تشکر.خدافس.

20

من مرض دارم.نه اینکه منظورم این باشد که کرم دارم ها نه منظورم این نیست.اما با کمال شرمندگی باید اعلام کنم که کرم هم دارم که در این مقال نگنجد.داشتم می گفتم من مرض دارم.مریض نیستم ها!مرض دارم.مرضی به نام سرطان.من سرطان دل دارم که هیچ شبیه بقیه ی سرطان ها نیست و خیلی بدتر است و اصلن آدم را به گا می دهد از بس که مرض است. و این گونه است که شما سرطان دل دارید و هی دارید با بقیه کسشر می گویید و می خندید و بقیه شادند اما خودتان دارید فحش خودتان می دهید و به خودتان می گویید چرا درت را نمی گذاری و به دوردست ها بروی کسکش.سرطان دلی ها قابلیت های جالبی دارند. با شادترین آهنگ عر می زنیم و با غمگین ترین آهنگ بیس می زنیم.همچین آدم های کسشری هستیم به حول و قوه ی الهی. و باید یک جایی باشد که همه ی سرطان دلی ها جمع شوند و فقط به هم نگاه کنند تا همه ی مشکلاتشان با نگاه کردن حل شود. ما سرطان دلی ها خیلی طفلکی هستیم.یکی ما را بغل کند پیلیز.

19

اصولن نود دیدن همیشه چیز خوبی است حتی می توان از طریق فردوسی پود به خدا نزدیک شد و امشب یادی کردیم از خشایار محسنی عزیز که معیاری ست برای کسکشی و وقتی می گوییم طرف نیم خ است یعنی نیم خشایار کسکش است. و امشب جناب آقای مظلومی فرمودن ما چون مسلمانیم سر قول و قرارمان هستیم.آخر عن!برینم بر تو رواست آخر.آیا غیر از مسلمانان هیچ کس خوش قول نیست؟ و آیا مسلمانان همه خوش قولند؟ و خایه ی که را داشتی می مالیدی آن وسط؟و در این برنامه فتح الله زاده کلن ژانری است برای خودش که توجه شما را به او جلب می نمایم: ایشان فرمودند من از قیافه ی علوی خوشم آمده او را گرفتم: آخر حاجی؟منو نیگا؟آیا تو با این حجم ریش و پشمت گی می باشی؟ خوب حداقل این ها را بزن تا جگرتر شوی. و من اگر جای عادل بودم روزی یک ساعت به این بشر زنگ زده و می خندیدم و کلش شاد می شدم واین را بدون هیچ توضیح اضافی می نویسم و در خودم را می گذارم،آقای فتح الله زاده به عادل فرمودند: آقا شوما حق داری،خیلیم حق داری،تا صبحم حق داری. و در این لحظه من نعره زنان از کادر خارج شده و به دوردستها پناه می برم.خدافس.

18

پووووووف...از امتحانی سخت برگشته ام و با چنگال در حال پفک خوردن هستم.چون خیلی زشت میدارم که دست هایم و ناخن های زیبایم پفکی شود.(و زشت میدارم یعنی دوست نمی دارم)،نمی دانید که..و امروز امتحان چنان سخت بود که نشسته بودم و حساب می کردم که پاس می شوم یانه و به این نتیجه رسیدم که به حول و قوه ی الهی یازده خواهم شد و این خیلی خوب است و در ضمن ریدم بر سر تا ته کینز و آدام اسمیت و همه این عن ها که نمی گذارند ما آرامش داشته باشیم و الان شونصد بار است که درباره کینز و نمودارهایش در همه ی کتاب هایمان می خوانم و آخر هم نخواهم فهمید وقتی بهره بکشد پایین سپرده گذاری میکشد بالا یا آن هم می کشد پایین و حاضرم حتی خودم بروم بکشم پایین و بگویم بیایید سرش را بخورید کسکشا ولی حیف که آلت مربوطه را ندارم و الان در سرم همهمه است وهزاران نفر دارند با هم حرف می زنند یکی درباره نرخ تورم و دلار و طلا سخنرانی میکند، که باید به او گفت درت را بزار خواهشن و یکی می گوید من دولت تعیین می کنم که باید به او گفت گه نخور و دخترک کوچکی در گوشه ی مغزم کز کرده است و زمزمه می کند نورمایند آی ل فایند ساموان لایک یو،یکی به دادش برسد،خیلی طفلکی است.

17

یادت هست افسانه؟هجده ساله بودیم.سقف آرزوهای تو ح بود و سقف آرزوهای من م.یادت هست؟ م از اول هم برای سقف آرزوهای من کوچک بود و رفت. و یادت هست؟ ح هزارن سقف داشت.یادت می آید افسانه؟ ح که ازدواج کرد یک هفته دانشگاه نیامدی و آخر من و آزاده آمدیم و تو را برگرداندیم.یادت هست م که رفت چقدر امید واهی دادی به من؟یادت هست بعد از ح تو با چندین نفر بودی و من بعد از م با چندین نفر؟خوب یادم هست بودن های تو را.اما تو از بودن های من با آن چندین نفر خبر نداری.هیچ وقت نخواستم بگویم که من بادبادک بودم و تو بادبادک باز. تو راحت با همه بازی می کردی و من راحت بازی داده می شدم.تو ازدواج کردی و من تنها ماندم.از حال تو دیگر خبری ندارم اما من هنوز همان بادبادکم.بادبادکی با قلبی پاره.

16

دقیقن نیم ساعت است که می خواهم در این  لامصب پست بگزارم و با هزار جور ک*و*ن وارو دادن الان توانستم وارد شوم و مسئولین محترم مرا نشناخته اند که هروقت اراده کنم که ک***س بگویم موفق خواهم شد و یک فانتزی که همین الان به ذهنم رسید این است که مقوله ی همه را ببرم و بعد قاطی اش کنم و دوباره پسشان بدهم تا پیوند بزنند و این گونه است که وقتی زن خودشان را می کنند یعنی کسی دیگر دارد زنشان را می کند و این اصلن برای اسلام و مسلمین خوب نیست و خیلی ضرر دارد. و هنوز پنجاه صفحه ی دیگر دارم که بخوانم و با قلبی آسوده اینجا نشسته ام و تایپ می کنم و امروز به سایت دانشگاهمان سر زدم و دیدم جواب امتحان پنجشنبه آمده است و هنوز جواب امتحان دوشنبه نیامده است و من نگران شده ام و در ضمن از خرخوانی خودم و نمره ام شرمسارم. و آیا کسی می داند که در امتحانات پیام نور اگر یک انسان شوتی یادش برود که کد سری سوال را بزند چه می شود و آیا نمره اش نمیاید و آیا من بایستی چه گلی به سرم بگیرم؟ها؟

15

امروز از صبح رفتم روی پشت بام درس بخوانم از بس اینها ور می زنند و بله من یک چنین انسان تنگی می شوم در زمان امتحانات. و حتی مقادیری هم خوابیدم و وقتی بیدار شدم دیدم یک انسان بی شعوری زل زده است به من آخر خاک بر سر دیگر خوابیدنِ یک توله خرس نگاه کردن دارد؟ همین شماها هستید که آدم می خواهد رویتان بالا بیاورد دیگر. و بعد جمع کردم و پایین آمدم . و الان دو ساعت است که می خواهم پلاس باز کنم و نمی شود هاتسپات و وی پی عن و همه چی را امتحان کردم و یکهو دلش خواست و همیجوری باز شد و لازم به ذکر است که تاکید کنم عنم به ریش مسئولین محترم از پیشگامان گرفته تا مخابرات و وزیر و بالایی ها.که اینچنین گه می زندد در احوالات ما. و امروز روی پشت بام متوجه شدم که چقدر صدای زندگی مردم زیاد است و من چقدر سایلنت زندگی می کنم و از همه جا بی خبرم و شنیدم که در یکی از این زندگی ها یکی به دیگری گفت پدرسگ و این خیلی خوب است که مردم انقدر پاستوریزه اند و همین را می گویند البته نظر من به عنسّگ نزدیک تر است.

14

با تقسیم کردن صورتم به چهار قسمت مساوی متوجه شدم قسمت شمال شرقی سرم که روی پیشانی می شود الان درد می کند و فکر کنم توموری چیزی دارم که هر موقع حرص می کنم همین تکه درد می گیرد و بقیه ی قسمت های سرم به تخمشان است.بله، مغز من هم قسمتی دارد به نام تخم. و الان اینجا اوضاع جالبی داریم و یکی هی راه می رود و کاملا رندوم و جدی می گوید خدایا مرا ببخش و بیامرز. و الان یادم آمد که قدیمها وقتی می خواستیم لیریک یک آهنگی را بنویسیم هی نوار را داخل ضبط استپ می کردیم و هی می نوشتیم و الان که می خواهند اینترنت را ملی کنند دوباره به همان دوران باز خواهیم گشت و این خیلی برای انسان گشادی مثل من بد است. و شاید شما ندانید ولی بدانید و آگاه باشید که فرق است میان انسان پاره و انسان گشاد و انسان پاره می تواند بگوزد و انسان گشاد نمی تواند و آن را به صورت چس بیرون می فرستد چون از بس گشاد است گوز مورد نظر در همه جا پخش می شود. و نمی دانم چطور است که چن روزی است اتاقم به صورت خودجوش بوی چس می دهد و پس از تفکرات فراوان به این نتیجه رسیده ام که اتاقم سوراخ دارد و مرد همسایه هی تویش می چسد و این بود انشای من در مورد چس و گوز.

13

فردا امتحان حسابداری دارم و توی سرم پر از عدد و رقم است و دانشگاهمان آمده است ترکمان زده است به حالمان و همه ی امتحاناتی که تا به حال تشریحی برگزار می کرده تستی برگزار می کند.آخر دانشگاه خوب؟پیام نور من؟ تو فکرش را کرده ای که من چطور باید اصول حسابداری را تستی امتحان بدهم؟نه تو را خدا؟لامصب منو نیگا؟حسابداری تستی؟و من هرجا رفتم شانسم هم پشت سرم می آید و این خیلی بد است و برادرم دانشگاه می رود و من هم دانشگاه می روم خیر سرم و ریده ام با این دانشگاهم. و دانشگاه آنها کویت است برای خودش.غذای خوب دارند،فاطی کماندو ندارند و از همه مهمتر کلاس تنظیم خانواده شان مختلط است و البته فکر نکنید که من دنبال کلاس تنظیم خانواده ی مختلطم ها! به این سوی چراغ اگر اینجور باشد و من از بس که حیا دارم آن را تابستان و به صورت خودخوان پاس کرده ام،می خواهم بگویم که همچین انسان ماخوذ به حیایی هستم و تازه هوش سرشاری هم دارم، اما خوب این هم یکی از عوامل کیفیت دانشگاهشان است دیگر.

12

دو عدد دستمال کاغذی کوچک را خیس کرده ام و درون گوشم فرو کرده ام که بدون هرگونه مزاحمتی درس بخوانم و مدیونید اگر فکر کنید ذره ای صدا از اطراف می شنوم. و فردا امتحان دارم و مبانی تنظیم بودجه است و چیزی که درون کتاب نوشته است این است که سازمان مدیریت و برنامه ریزی یکی از ارکان مهم برای تهیه ی لایحه ی بودجه است و مسئولین محترم اصلن هم به تخمشان نیست که چندین سال است این سازمان منحل شده است و هرچه الان حفظ می کنیم کلا به تخممان است و ای مسئولان خوب بیایید به جای اسلامی کردن کتاب ها آن ها را ویرایش کنید و اینقدر ضایع نباشید و امشب از ورای این دستمال کاغذی ها شنیدم که حیاتی در تلوزیون ملی می گفت که آغاز سال 2012 میلادی و ادامه بحران اقتصادی در اروپا و می خواستم بروم همانجا روی این همه وقاحتشان بالا بیاورم که جلوی خودم را گرفتم و گفتم برو درست را بخوان تا برای جامعه مفید باشی ای دانشجوی خوب. و دو روز است که هولدن کالفید درونم به شدت فعال شده است و همه چیز را به تخمش برگزار می کند و یک دفعه تصمیمات عجیب غریب می گیرد و الان قسمت انتقام گیری مغزم  فعال شده است و به شما نمی گویم که می خواهم چکار کنم تا شما به ذات خبیث من پی نبرید و رفته ام برای خودم وبلاگ ساخته ام تا در صورت ملی شدن عنترنت این همه استعدادهایم هدر نرود و آدرس آن این است: joqd.blogsky.com و هرکس که به اسم وبلاگم بخندد خر است. و در آخر بگذارید پیام اخلاقی بدهم و بروم.عاشِق بشوید آشَق نشوید. و این پیام اخلاقی را باز نمی کنم و درباره اش توضیح نمی دهم چون اند بی حیایی است.