رج می زنم.خیالت را رج می زنم.خیالت را می بافم فلانی جان.از رو، دل می دهم و می بافم و از زیر می بافم و دل می دهم.می خواهم لباس خیالم را بر تنت ببینم.همین خیالبافی ها کارم را زار کرده فلانی جان.هی لباس خیالم را برایت می بافم بدون اندازه گیری.خیالاتم بر بدنت زار می زند.گشاد شده است خیالاتم بر بدنت عزیزکِ این دلِ تنها مانده.قربانت بروم.بایست.همینجا.همینجور خوب است.می خواهم دورت بگردم و ببافم خیالاتم را.شاید کیپ بدنت شود.شاید خیال اضافه نبافم.