به هر طرف که نگاه می کنم جای خالی ات توی چشم می زند.مثل سوزن در قلبم فرو می رود جای خالی ات.به راست نگاه می کنم جای خالی ات برایم زبان درازی می کند.به چپ نگاه می کنم برایم شیشکی می بندد جای خالی ات.به جلو خیره می شوم شکلک در می اورد لامصّب.به پشت نگاه می کنم جای خالی ات آلتش را در آورده و می خواهد در خاطراتم فرو کند و مرا به گا بدهد.باید قاب کنم جای خالی ات را.باید اول قابش کنم و یک دل سیر نگاهش کنم و بعد توی انباری قلبم دفنش کنم.تا با شیطنت هایش مرا به گا ندهد.کاش میشد جای خالی ات را بسوزانم.حیف که حاهای خالی مانده همیشه نسوزند و می سوزانند فقط.