تو خوبی.تو خیلی خوبی.موبایلم آنتن نمی دهد وگرنه تو به من زنگ می زدی.
می دانم اس ام اس هایت نمی رسد وگرنه تو روزی هزار بار اس ام اس می فرستی.
ببخش عزیزم.موبایلم آنتنش صفر است.ایراد از تو نیست.ایراد از این خط های وامانده است. ایراد از این مخابرات تخمی است.وگرنه تو همیشه به یاد منی.
خودم را گول می زنم! می دانم که دست در دست آن دخترک تازه پیدا شده روزهایت را به شب می رسانی.شاید هم شب ها را به صبح پیوند می دهی.
بگذار این گونه فکر کنم.فکر کنم که تو به یاد منی.
احساسم را گرفتی.فکرهایم را نگیر.
من به دروغ هایم دلخوشم.
می دانید وقتی بعد از مدت ها گوشه نشینی بلند شوید و توی دلتان صدای خرت خرت بیاید یعنی چه؟یعنی ته نشین شده اید.یعنی این تکه های دلتان است که رفته است چسبیده است به روده تان و چند روز دیگر بگذرد از کونتان هم در می آید و برای همیشه می رود.عادمی وقتی ته نشین می شود باید برود دست کند توی ته نشین شده ها.خودش را جمع کند.هرکسی آن وسط ها اضافی است بریزد دور.همین ها دل را سنگین کردند و بعد شکستند و بعد هم ته نشین شد دیگر.خیلی ها به زباله دانی بروند بهتر است به همین قبله.عادمی باید مواظب باشد رسوب نکند.رسوب هم کرد بگردد تکه هایش را پیدا کند و به هم بچسباند.تکه های دل نباید دفع شوند.
اینجا ایران است.نباید همه ی توانت را روی کارت بگذاری.نباید هرچه مافوقت می گوید گوش کنی.باید یکی را گوش کنی و سه تا را به تخمت حواله کنی.حالا تخم هم نداشتی تخمدان که داری به همان ها حواله کن.خر مغزت را گاز گرفته؟ زودتر می آیی و دیرتر می روی که چه بشود؟وجدان کاری؟خاااااک عالم بر سرت که وجدان کاری نداشته باشی.وقتی به همه ی اُردهایشان گوش می دهی همین می شود دیگر.فکر می کنند باید سواری بگیرند.فکر می کنند اگر سوارت نشوند و دوپایشان را بر گردنگت فشار ندهند و حین سواری گوش هایت را نکشند خسرالدنیا والآخره خواهند شد.حقوقت را نمی دهند تا جایی که راه دارد و هی تن و بدنت را می لرزانند که جریمه ات می کنیم.ای ک*ی*رم درون خودتان و کارتان و حقوقتان.اینجا ایران است متسفانه.
می دانید ک*ی*ر خوردگی چیست؟نمی دانید؟بگذارید برایتان تعریف کنم.ک*ی*ر خوردگی یعنی این که وقتی می بینی از چرک بوی لاش گربه مرده می دهی و به حمام بروی و به هوای اینکه آب گرم می شود شروع کنی به شستن خودت و وقتی زیر دوش نفست از آب سرد گرفت بفهمی که گاز قطع شده است و ک*ی*ر همه ی آبا و اجدادت را نثار اداره ی فخیمه ی گاز کنی که گاز را قطع کرده اند خسیس ها مگر نود و هش هزار تومان چقدر است که قطع کرده اید این لامصب را. و بعد به سان انسان های عصر حجر آب توی قابلمه داغ کنی و تشت تشت روی سر و کله ات بریزی و هی به آب داغ آب ببندی تا کم نیاید و قندیل نبندی از سرما.تازه بعد بیرون بیایی و بفهمی که اداره ی فخیمه ی گاز گازتان را قطع نکرده بلکه مشکل خانگی بوده است و به همه ی خاندان گازی لعنت نثار کنی و دوس داشته باشی در بیاوری و بشاشی به این دنیا و بعد یادت بیاید آلت مربوطه را نداری برای درآوردن و ک*ی*ر شوی.
رج می زنم.خیالت را رج می زنم.خیالت را می بافم فلانی جان.از رو، دل می دهم و می بافم و از زیر می بافم و دل می دهم.می خواهم لباس خیالم را بر تنت ببینم.همین خیالبافی ها کارم را زار کرده فلانی جان.هی لباس خیالم را برایت می بافم بدون اندازه گیری.خیالاتم بر بدنت زار می زند.گشاد شده است خیالاتم بر بدنت عزیزکِ این دلِ تنها مانده.قربانت بروم.بایست.همینجا.همینجور خوب است.می خواهم دورت بگردم و ببافم خیالاتم را.شاید کیپ بدنت شود.شاید خیال اضافه نبافم.