301

شماها که به همه چیز دقت می کنید آیا تا بحال به بازی های کودکانه ی ما که نسل قبل به حساب می آییم دقت کرده اید؟ نمی دانم چه اصراری بود که ما را کسخل تحویل اجتماع بدهند! ما یک بازی ای داشتیم که بدین شکل بود:

چند نفر در حالی که دست هم را گرفته بودیم حلقه می زدیم و یکی آن وسط می گفت: آسیا بشین! و ما هم که دچار خود آسیاپنداری شده بودیم می نشستیم! ولی آن احمق یک هو تصمیمش را عوض می کرد و می گفت آسیا پاشو! و ما که عقل و شعور داشتیم می فهمیدیم که نباید ملعبه ی دست چنین انسانی شویم که تکلیفش با خودش مشخص نیست و معلوم نیست با خودش چند چند است! بنابراین جواب می دادیم پا نمیشم! و اینجا بود که او به قسم دادن روی می آورد و ما هِی لج می کردیم! می گفت جون باباجون!پا نمی شدیم! می گفت جون مامان جون! پا نمی شدیم! به زعم بنده طراح این بازی ها استحکام بنیان خانواده های ایرانی را نشانه رفته بود! وگرنه چه معنی دارد بچه ای را به جان مادر و پدرش قسم بدهی و پا نشود؟ و حال... دستوردهنده ی بدبخت که از همه جا ناامید شده است یک دفعه برگ آخرش را رو می کند و می گوید: جون قفل چمدون! آیا کسی که شما را به جون قفل چمدون قسم می دهد دیگر چیزی برای از دست دادن دارد؟ روا بود چنین بی حساب امیدش را ناامید کنید؟ انصافانه‌س؟

و دوباره ما جواب میدادیم پا نمیشم! و آن موقع بود که آن بدبخت فلک زده به مقدسات روی می آورد و می گفت جون خداجون! و ما می گفتیم پا میشم! به نظر شما خدا جان دارد؟ چرا باید در ذهن یک بچه این جور جا بیاندازند که خدا جان دارد؟ مگر خدا جسم است؟ آیا این غیر از توطئه ی استکبار و فراماسون ها و صهیونیسم چیز دیگری می باشد؟ و حال ما ایستاده بودیم و کسخل وار تند تند می‌چرخیدیم و می خواندیم: آسیا تندترش کن، تندتر و تندترش کن! چرا ما چنین کسخل بزرگ شدیم؟