دقیقن تا ساعت 2 بامداد داشتم کار می کردم و این خیلی بی انصافی است که کارهایی که توی خانه انجام می دهیم را اضافه کار محسوب نمی کنند و شما که مرا می شناسید،این حجم از تنگ بودگی از من بعید است و حقیقتن مستوجب تشویق می باشد.تازه اگر بدانید که بعد از تایپیدن می خواهم بروم برنج بپزم و دلم برای خودم کباب است دل شما هم برایم آتش می گیرد. راستش را بخواهید از همین العان که به فردا فکر می کنم کونم وا می دهد و می میرد:باید سیصد عدد پاسخبرگ پرینت بگیرم با این پرینتر داغان و ای کاش یک انسان خیر پیدا می شد و یک پرینتر نذر من می کرد تا به همه ی حاجاتش برسد.بعد بروم فرم کارآفرینی پر کنم پرینت بگیرم اسکن کنم و بفرستم.بعد گزارش کارها را اسکن کنم ارزیابی کرده تایپ کرده و بفرستم.به این باید حدود 60 صفحه آچار تایپیدن را نیز اضافه کنم.همه ی این کارها را هم باید در چهار ساعت انجام دهم،درس هم بخوانم.تصمیم گرفته ام خودم بروم جلوی خدا و هوا کنم و بگویم خودت ما را پاره کنی سنگین تر از این است که هر روز بدین شدت و حدت پاره بشوم که.من بروم به دم کردگی برنج برسم فعلن:|
از بس همیشه اخم کرده ام دقیقن بین دو ابرویم یک خط عمود افتاده است که خیلی هم عمیق است.هرچه هم مشت و مالش دادم کمرنگتر که هیچ پررنگتر هم شد حتاع.بعد دیدم نمی توانم که اخم نکنم.جزئی از وجودم شده است اخمو بودن و از آنجایی که ترک عادت موجب مرض است تصمیم گرفتم عادتم را ترک نکنم بلکه موضع مورد نظر را تغییر دهم.پس نشستم جلوی آینه و هی اخم کردم و هی آن خط عمیق را با دستم گرفتم و نگذاشتم چین بیافتد و در عوض یک طرف دیگر چین افتاد و حالا چند روز است آن طرف چین می افتد و دو خطه شده است پیشانیم.دل هم همین جوری می شود که به فاک فنا می رود.یک روز می بینی رویش خط افتاده است.می آیی این خط را خوب کنی می زنی یک جای دیگر دلت را ناکار می کنی و یک روز می بینی تمام دلت خط خطی شده است.
فکر می کنی نمی دانستم؟از همان روز اول فهمیده بودم ماندنی نیستی.چه کنم که دلم دنبالت کشیده میشد.یک ماه قبل از اینکه بگویی که می خواهی بروی فهمیده بودم رفتنت را.می دانی؟ما زنها شامه مان از چند فرسخی بوی خیانت را می فهمد.بوی بی وفایی زودتر از خودتان به مشام ما می رسد.هنوز خودتان در شش و بش رفتن و ماندنید که ما می فهمیم رفتنتان را.وقتی که حرف از رفتن زدی خیلی وقت بود دل بریده بودم.اما باز هم شکستم.امید داشتم بهت.امیدم را ناامید کردی.رفتی و...نگفتمت نرو که رفتنت نتیجتن اشک بود:|
وقتی می گویند سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند طبق عکس نقیض این قضیه بدین نتیجه میرسیم که سری که درد می کند را دستمال می بندند بله العان می خواستم بگویم خیلی خفن می باشم و عکس نقیض بلد می باشم و موفق شدم به یاری حق.باید خدمتتان عارض شوم که گو خورده اند می گویند سری که درد می کند را دستمال می بندند.سری که درد می کند را باید کند بعد هم پر از کاه و جو کرد بعد هم بست به گاری و گاری را به دوردست ها فرستاد.حالا هی چارتا چارتا ناپروکسن بخور.این ره که تو می روی به فرغونستان است.آخرش می فهمی که این سر سر بشو نیست و باید ببندیش به گاری.قدیمی ها هم ریده اند با این ضرب المثل هایشان.دستمال ببندی خوب می شود؟لاستیک هم بستیم خوب نشد که.
دیده اید بعضی ها می گویند ما توله سگیم؟ما خارداریم؟مفتخرم اعلام کنم که موفق به کشف گونه ای از انسان ها شده ام که اصلن هم نایاب نیستند و به وفور یافت می شوند و خودم هم جزوشانم.به ماها می گویند توله سگِ خاردار.ما توله سگ های خاردار که برای راحتی زین پس خودمان را تخ می نامیم همه جا نادیده گرفته می شویم.همه چیز برای همه خوب است برای ما اخ و زشت است.مخاطب خاص هایمان فقط می آیند که در ما بمالند و بروند و بعد بشویم فقط دوست ممولیشان.با ما تمرین عاشقی می کنند که بروند روی یکی دیگر پیاده کنند.هی باید حسرت همهی داشته های بقیه که حق طبیعیشان هم هست و از بد اتفاق همان داشته ها شده است نداشته های ما که اصلن هم حق طبیعیمان محسوب نمی شود را بخوریم.ما تخ ها در بهترین حالت اگر سوم نباشیم نفر دومیم.
باید یک وانت بگیرم از این نیسان آبی خسته ها.نع.کم است باید یک تریلی 18 چرخ بخرم.همه ی دلتنگی ها،غم ها،چسناله ها،خاطرات،همه ی چیزهای اصاب خردکن زندگیم را تویش بریزم.بعد ببرمش توی یک کوچه ی بن بست،خودم بنشینم پشت فرمان.گاز بدهم،هی گاز بدهم به دو متری دیوار که رسیدم خودم بپرم بیرون.خودش برود توی دیوار.همه شان بترکند به حول و قوه ی الاهی.بعد بشوم بدون خاطره.بدون غم.بدون همه چی.فرمت بشود قسمت ناراحت کننده ام کلن.بگردم دنبال آدم های خاطره ساز شاد.خاطره سازهای بندری.