فی الواقع قضیه بدین قرار است که همین الان که دارم این سطور را مینگارم اتاقم کلا از هر غیر جنبندهای به جز فرش پاک شده و آمادهی پذیرایی از مهمانان ِ مثلا محترمی است که قرار است روز اول عید دهنمان را سرویس کنند و جای خالی پدرم را توی سرم بکوبند. میخواهم بگویم حتی میز کامپیوتر را هم از اتاق خارج کردهام و به دلیل شدت اعتیادی که بر همگان واضح و مبرهن است کامپیوتر عزیزم هنوز سرجایش است و این سطور را به صورت دراز کش مینگارم. نمیشود آنهایی که میخواهند بیایند نیایند؟ به ابرفز حوصلهی شونصد بار ماچ شدن و گیر کردن در ۳بار یا چهار بار روبوسی را ندارم. مخصوصا که امکان ندارد آدمی تعداد ماچهای مربوطه را حدس بزند و ضایع شدن روی شاخش است. من که بنا را بر سه خواهم گرفت و لعن و نفرین را بر چهاربار ماچ کنندگان خواهم فرستاد و امیدوارم هیچ وقت رستگار نشوند و بدانند و آگاه باشند که هنوز انقدر تنگ نشدهام که پس از هر روبوسی صورتم را بشویم و دهنی میباشد. حالا خود دانند.
دختر نادیدهام سلام
خوبی مادر؟ چه خبر؟ مسواکت را زدهای؟ شامت را خوردهای؟ قرصهایت را چه؟ از رژیمت چه خبر؟ چند کیلو لاغر کردهای؟ دوست پسر جدید تو دست و بالت نداری مادر؟ خاک بر سر خرت کنم که مثل خودم بیعرضه و دست و پا چلفتیای. مگر هزاربار نگفتم مثل مادرت دری نو در بلاهت نگشا؟ گفتم یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتممممم؟ حالا بشنو.. از چیزهایی که نگفتهام و یک بار هم بیشتر قصد گفتنش را ندارم. دخترم... هر وقت از کسی ناراحت شدی همان لحظه بگو.. ملاحظهی هیچ چیز و هیچ کس را نکن. چطور آنها به خود اجازه میدهند کاملا خودخواسته ناراحتت کنند اما تو به خودت این اجازه را نمیدهی که رفتارشان را توی سرشان بکوبی؟ تو را که میشناسم، مثل خودم خری بیش نیستی، ناراحت میشوی، توی خودت میریزی و هی خودخوری میکنی و به خودت میگویی کاش در جواب فلان چیز را گفته بودم. چرا بهمان چیز را در جوابش نگفتم؟ و هی مسئله را برای خودت بزرگ میکنی. در صورتی که اگر همان وقت جواب بدهی دیگر چیزی روی دلت سنگینی نمیکند. سوء هاضمه هم نمیگیری. دخترم، همیشه بفهم چه جملههایی را بگویی و چه جملاتی را نه! مثل مادرت خر نباش که هرچه در دل داری به زبان بیاوری. تازه من نصفش را هم به زبان نمیآورم و وضعم این است. هیچ وقت نگذار هیچ کس، تاکید میکنم، هیچکس، حتی من ِ مادرت، بفهمد که برایت مهم است. خوب نیست. برای خودت میگویم. این را از من ِ پیرزن آویزهی گوشت کن. چقدر فک زدمها. گلوی خشکیدهای دارم محتاج چایی. چایی نمیآوری مادر؟
حالم هیچ خوب نیست.آدمی که خودش را به محیط مجازی آلوده می کند و از دنیای واقعی تقریبا می برد با نوشتن خودش را سبک می کند.یکی با چسناله یکی هم مثل من به قول شماها با کسنمک بازی. همیشه می نویسم یا به قول شما مسخره بازی در می آورم که چیزهایی یادم برود.انتظار همدلی یا خندیدن یا هر کوفت دیگری ندارم. اما بعضی ها دقیقا همانند نمک روی زخم عمل می کنند. حال بد آدم را بدتر می کنند. هیچ وقت طاقت دی اکتیو نداشته ام و هروقت دی اکتیو کرده ام دفعه ی بعد با سری افکنده برگشته ام. ولی ...کاش می توانستم دل بکنم ازین محیط مجازی که عده ای فکر می کنند هرچه مطابق با سلیقه شان نباشد را باید بیایند بکوبند توی صورت طرف و فقط خودشان حق کسنمک بازی و حتی فحش دادن دارند.
طبعا خیلی مخاطب خاص دارد...