یک ساعت پیش همین موقع از خواب بیدار شدم و دقیقا نیم ساعت کارم بود با این
بی صاحاب کانکت شوم.چون این خراب است و من کونش را ندارم که ویندوزش را
عوض کنم پس با همین سر می کنم و هی به پیشگامان فحش می دهم. و بعد از اینکه
توانستم کانکت شوم برادرم آمد تا فیلم تنیس دانلود کند و من خیلی دوست
دارم بروم برینم بر تنیس و هرچه درون آن است شاید کمی دلم خنک شود. و در
نیم ساعت باقی مانده من هی با این دو تا معاشرت کردم.معاشرت کنید.معاشرت
خیلی خوب است.معاشرت کنید تا مانند من یک آدم بیس و چار ساله ی افسرده ی
درخودفرو رو نباشید. وباید یک جایی هم باشد که آدم های تنها بروند آنجا و
با هم معاشرت کنند و خیلی هم خوب است این قضیه و حتی ممکن است آخر کار
معاشرت کردنشان به ازدواج برسد و مخاطب خاص همدیگر بشوند حتا. دولت واقعا
به فکر جوان های افسرده ی در خود فرو رو نیست.چندین روز است هی در سر من
نوت می جوشد و من کونش را ندارم که همه اش را بنویسم و حتی وقتی شروع به
نوشتن می کنم نصفش را یادم می رود.بله در واقع چنین آدم به دردنخوری هستم
من. و باید یک چیزی باشد که وقتی ما نوتمان می آید کله ی مان را محکم به آن
بکوبیم و خودش شروع کند نوشتن آنچه در فکرمان هست تا ما خسته نشویم و
دیشب نود دیدم و حتی یک جاییش گریه ام گرفت و فهمیدم که احساساتی شده ام و
این همه اش تقصیر مخاطب خاص است که یک روز هست و دو روز نیست.آی مخاطب خاص
ها همیشه در دسترس باشید.
از موبایلت استفاده کن ... هر وقت حرفی داری بزن و البته قبلش رکورد گوشی را روشن کن
بعدش میتونی حرف هات را گوش کنی و کلاسه کنی ... بعدش بیا تایپ کن تا ما استفاده کنیم
چی شد که منو تنگ تصور کردی؟