17

یادت هست افسانه؟هجده ساله بودیم.سقف آرزوهای تو ح بود و سقف آرزوهای من م.یادت هست؟ م از اول هم برای سقف آرزوهای من کوچک بود و رفت. و یادت هست؟ ح هزارن سقف داشت.یادت می آید افسانه؟ ح که ازدواج کرد یک هفته دانشگاه نیامدی و آخر من و آزاده آمدیم و تو را برگرداندیم.یادت هست م که رفت چقدر امید واهی دادی به من؟یادت هست بعد از ح تو با چندین نفر بودی و من بعد از م با چندین نفر؟خوب یادم هست بودن های تو را.اما تو از بودن های من با آن چندین نفر خبر نداری.هیچ وقت نخواستم بگویم که من بادبادک بودم و تو بادبادک باز. تو راحت با همه بازی می کردی و من راحت بازی داده می شدم.تو ازدواج کردی و من تنها ماندم.از حال تو دیگر خبری ندارم اما من هنوز همان بادبادکم.بادبادکی با قلبی پاره.

نظرات 2 + ارسال نظر
عارف سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ب.ظ

اینو دوستداشتم
باد بادک
بادبادک باز

خدا رو شکر:دی

گربه تنها سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:30 ب.ظ

تو تنها نیستی ... حداقل من کنارتم ... شاید مجازی ... اما بازم هستم .. و دوستت میدارم ... برای همین دارم میشنومت ... حرفات را گوش میکنم ... اگر بعضی اوقات زیاد حرف میزنم فقط برای این که بدونی گوش کردم ... خیلی جاها هم سکوت میکنم ... چون احساس میکنم خودت جوابش را میدونی ... فقط میخواهی بگی تا سبک بشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد