178

آدمیست دیگر،هرچه هم ادای به تخمم بودگی در بیاوری و هی همه چیز را به تخم نداشته ات یا حتا به تخم پسر همسایه و حتاتر به تخمدانت هم حواله کنی باز گاهی زور دلتنگی می چربد.راه خودش را از همان اعماق ته تخمت پیدا می کند و می آید خرخره ات را می چسبد.گلویت را سنگین می کند.تا اشک نریزی خالی نمی‌شوی که!حالا این غم‌های تخم‌سّگ چه می دانند که ما اشک هایمان را ریخته ایم.یک روز آنقدر گریه کردم که آب از سرم گذشت.دیگر اشکی نمانده که!هی  باید ‌فرو ‌بدهم.هی باید رویش آب بخورم تا دوباره برود و برسد به تخم‌هایم.خدا بزرگ است تا کی دوباره زورشان بچربد.
نظرات 4 + ارسال نظر
پوریا پرانا سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ق.ظ http://s-pourya-salehi.mihanblog.com

:(
یادش ...
یاد اون روزا
یاد................

عاخ پوری
عاخ

خـــآتون خـــآموش سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ب.ظ http://khatoonekhamush.blogfa.com

هی آب بخوری هی آبیاری کنی تا دوباره رشد کنند دوباره جوانه بزنند تل دوباره ریشه لدوانند تا خرخره آدم

باید بروم بشاشم پایش
شاید ریشه اش خشکید

طناز چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:42 ب.ظ

اشک که تمام می شود خیلی ها خیال می کنند بهتر شده ای. خبر ندارند زیر عر زدن بدون اشک می زاید آدم.

نمی دانند
نمی فهمند
نمی خواهند بفهمند حتاع
راستی خوبی از خودته عیزم:*

ساسان شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:48 ب.ظ http://medenevis.wordpress.com/

پسر همسایتون از کجا معلوم تخم داشته باشه؟!تازه اگه هم داشته باشه بیچاره توله سگه؟نمیتونه مشکلاته خودشو دایورت کنه؟!

خو همشو با هم دایورت کنه
تازه یکیشون یکی تخم بیشتر نداره بدبخ
توپ خورده ترکیده:))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد