193

1-پدربزرگ و مادربزرگ پدریم هیچ وقت به بچه هایشان محبت نکردند.شاید محبتی هم بود اما نشان نمی دادند.طبیعتن العان هشت عدد انسان بی محبت تحویل جامعه دادده اند که نه چشم دیدن مادرشان را دارند و نه از مرگ پدرشان ناراحتند.تازه یک بار نشستیم درخت قهرهایشان را کشیدیم و دیدیم کسی نیست که با همه ی خواهر و برادرهایش آشتی باشد.

2-پدربزرگ و مادربزگ مادریم بسیار با محبت بودند.اصلن وارد خانه شان می شدی عشق پراکنده بود.وحشتناک به بچه هایشان وابسته بودند و آنها هم به همین صورت.در حدی که نه گذشت بیست سال از مرگ مادرشان و  نه گذشت پنج ماه از مرگ پدرشان هیچ فرقی برایشان ندارد.یک جور دلتنگی می کنند برای هردویشان.هیچ وقت هم تحمل یک ساعت قهر با همدیگر را ندارند.

3-اتاق برادرم ظهرها گرما را از آفتاب می گیرد اما شب ها گرمتر است.می خواهم بگویم گرما را شب ها پس می دهد.

4-محبت کردن باعث پس دادن محبت می شود.درست مثل گرما.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد