198

می دانید؟ به هزار ترفند شیشه ی کوچکی از ادکلنی که استفاده می کرد پیدا کرده بودم و در جای امنی نگه داری می کردم.می خواستم خودش را ندارم بویش را داشته باشم.امروز بعد از چندسال به سراغ همان شیشه ی کوچک رفتم.از آن همه فقط الکل مانده بود.بقیه پریده بود. آخ…فلانی جان…کاش خاطراتت هم می پرید از این ذهن وامانده.مبهوتم از حافظه ام.خاطرات هشت سال پیش را با کیفیت آیینه به یاد می آورم.اما اگر از دیروز بپرسید حافظه ام خش بر می دارد.کاش سی دی خاطرات هشت سال پیشم می سوخت.یکی بیاید این سی دی را بشکند پیلیز.


من در پاراماخ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد