امرروز بعدازظهر خواب عجیبی دیدم.خواب می دیدم دقیقا همین امروز است.ولنتاین یعنی.نامه ای به دستم رسیده است،با این آدرس:تهران،کاترینای شمالی،کوچه ی اطلس. توی یک دفتر یکی برایم نامه نوشته است،از ده سال پیش تا همین حالا و هی ابراز عشق کرده است.هی گفته است دوستم داشته است و من جوابش را نداده ام.هی پرسیده است آخر تو با کدام خواستگارت ازدواج کردی؟هی روزهای خوب دو نفره را توی نامه نوشته بود و جا به جا اشک ریخته بود.
شما که غریبه نیستید،دلم به حال دل تنهایم سوخت،من که هیچ وقت کسی را نداشته ام،مغزم آرزوهایش را در قالب خواب برآورده می کند تا خیلی دردش نیاید این بی کسی.
جالب بود
خوشحال میشم به من سر بزنی
راستی با اجازه لینکت کردم
مام تنها بودیم رفیق
با اینکه با کسی بودیم
اما تنها بودیم
تنهایی در جمع در تنهای تنهایی
ما باهمان تنهایان:|
به موقع خوبش را پیدا میکنی ... پس فعلا از تنهایی لذت ببر که بعدا حسرتش را میخوری
راستی یادم رفت بگم چرا هفت سین نچیدی؟
من عکس مال خودم را گذاشتم ... بیا ببین
البته سال دیگه هم تو باید عکس بذاری ... میم و میبینم
حسش نبود:))
خوندم و فهمیدم که حسش را نداشتی ... ولی سال دیگه با حس یا بدون حس باید بچینی
اصلا درست کردن هفت سین به آدم روحیه میده
سخته بخدا
26اسفند سال 90 بود که بابابزرگم مرد
امسال که سر این موضوع کاملن به هم ریخته بودم:)
ای بابا
هعیییی
khoda rahmat kone ishala hame das jami dor ham bechinim yerouz sofraro