11

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

10

امروز صبح عالی شروع شد.گلاب به رویتان داشتم از دستشویی بیرون می آمدم که در به شدت اول با عینکم و سپس با پیشانیم برخورد کرد و الان من یک انسان کبود هستم. و من نمی دانم چرا این درها هوشمند نیستند که وقتی می بینند یکی با پیشانی دارد می آید به طرفشان جاخالی بدهند الان خوب است که من یک اینترویو داشتم خیر سرم و با پیشانی کبود رفتم؟حالا این ها با خودشان فکر می کنند به خاطر اینکه می خواستم کار کنم و پدرم نمی خواسته است کتک خورده ام. در حالی که به دو دست قطع شده ی ابرفرض اینجور نیست و همه اش تقصیر در دستشویی است. و من نمی دانم چرا مادرم احساس می کند روابط عمومی من بالا نیست و دو دفعه است که احساس می کند باید همراه من بیاید اینترویو تا گند نزنم و پخمه نباشم بعد خودش گند می زند به همه چی.دفعه ی قبل که خودش با اینترویوگر شروع کرده بود به درددل و هیچ کس آن وسط مرا به تخمش هم حساب نمی کرد.امروز هم که وقتی فرم درخواست کار را پر کرده ام و به مسئولش دادم ازش گرفته تا ببیند چیزی کم و کسر ننوشته باشم.آخر مادر من؟منو نیگا؟منو نگا:| بیس و چار سالم است ناسلامتی چرا فرو کرده ای درون من؟ها؟ و از دیشب هی آدله گوش می کنم و هی یاد استاد زبانمان می افتم که می گفت: ببینید،این است فرق آنها با ما.ما اگر کسی ترکمان کند هی طرف را نفرینش می کنیم و برایش حق می زنیم.اما آنها برای طرف آرزوی خوشبختی می کنند و خیلی هم بهتر و باکلاس تر است. و امروز بیرون که رفته بودم مغازه ای دیدم که یک پایه ای گذاشته بود و روی آن وان یکاد نوشته بود و بالایش ماکتی از برج ایفل بود و واقعن تقابل سنت و مدرنیته بود و من نمی دانم وان یکاد برای برج ایفل نوشته بود که چشم نخورد یا چی؟ و من حاضر بودم بروم درون مغازه و بدهم و ماکت برج ایفل را بگیرم که با مخالفت خانواده مواجه شدم و توجیه شدم که من نباید یک انسانِ بده باشم. و همیشه باید نده باشم و نده بودن خوب است.

9

امروز همش در فاز چس ناله و بگایی بودم.اول گذاشتم رضا یزدانی شونصد بار خواند تو سیگارو خاموش کن تا بگم.... تا کامل به گا رفتم الانم هی دارم آدله گوش می دهم و هی می خوانم نورمایند آی ل فایند ساموان لایک یو. و بعد به خودم می گویم تو گه می خوری که ساموان لایک هیم فایند می کنی.اصلن در ایز نو وان لایک هیم الاغ. یو آر وری دانکی. یو آر آلویز ا دانکی. وای دونت یو پوت یور دور ها؟ و بعد خودم نمی فهمم به خودم چه می گویم و دوباره به گا می روم. اصلن یک سوالی همیشه ذهن مرا به خود مشغول کرده است. این انگلیسی ها حرف که می زنند توی ذهنشان به فارسی ترجمه می کنند یا همینجوری می فهمند.این که خیلی سخت است.ماشالاشون باشد.چقدر هوشیارند این اجنبی ها.

8

هنوز هم سرم به شدت درد می کند دو تا ژلوفن خوردم انگار فقط بی حسی موضعی بود برای چند دقیقه.باید بروم دستمال ببندم به سرم شاید بهتر شود.این از همان سردردهای میگرنی کوفتی است.بله من خیلی باکلاسم سردردم هم باکلاس است. و امروز از صبح هی گریه کردم گریه کردم و دقیقا نمی دانم چه مرگم شده است؟ از مامان ناراحتم؟ از بابا؟ مخاطب خاص؟ چشمانم اندازه ی یک توپ تخم مرغی خوشکل باد کرده است و می توانم بروم آن را به جای تخم مرغ بفروشم و کلی پولدار شوم خیر سرم.دوست دارم مردشور بیاید محکم من را بشوید. نه نشوید من که نمی خواهم شسته شوم می خواهم سوزانده شوم تا از دست نکیر و منکر فرار کنم.در ضمن شما فکر کرده اید چه؟فکر کرده اید خدا ارحمن الراحمین نیست؟خدا خیلی هم از من و شما بهتر است.فکر کرده اید همین که مردیم زارپ نکیر و منکر را می فرستد بالای سرمان تا پاره مان کنند؟نخیر جانم می گذارد از بهت بیرون بیاییم بعد آنها را می فرستد تا پاره ی مان کنند بله خدا حتی برای پاره پوره نمودن ما انسان ها هم برنامه دارد.فکر کرده اید همینجوری یلخی و کشکی است؟ خوب اشتباه فکر کرده اید.بروید این طرز فکرتان را عوض کنید که برای زندگی در جامعه بسیار بد است.

7

مثل سگ سردرد دارم.شاید با خودتان بگویید آیا سگ ها سردرد می شوند؟ باید عرض کنم که بله آنها هم مثل من سردرد می شوند.امروز صبح پدرم گفت برایم آب پرتقال بگیر گرفتم، خورد گفت دوباره بگیر، باز هم گرفتم، وقتی دید که باز هم گرفته ام گفت همینجور به آب پرتقال گیریتان ادامه بدهید و من سوالی که از ایشان دارم اینست که آیا مرا با آب میوه گیری اشتباه گرفته اید؟ آیا مر ا بیس چارساله کرده اید که برای شما آب میوه بگیرم؟ از هفت سال زور زدن هدفی نداشتید جز آب میوه گیری؟ آیا هیچ کسی نبود برای شما یک آب میوه گیری بخرد؟آیا من آب میوه گیرم؟آیا؟آیا؟ و از مخاطب خاص محترم هم دلخورم و نصیحتی که به شما عزیزان دارم اینست که بروید جق بزنید و دنبال مخاطب خاص داشتن نروید که خیلی بهتر است.اولن که آلت آدم همیشه در دسترس است و دومن هیچگاه خودش را برای شما چس نمی کند. فقط در زمان پریود شدن یک مقدار از خودش ادا درمی آورد که این هم چاره ای نیس باید تحمل کنید.

6

همین الان از فاینال زبان برگشته ام، امتحان جالبی بود،شما که نمی دانید،تک تک سوال ها را با هم چک کردیم که غلط نباشد و قبل از امتحان من به مخاطب خاص گفتم که برایم انرژی مثبت بفرستد و نمی دانم دقیقا از کجایش این انرژی را می فرستاد که ما انقدر می خندیدیم و شاد بودیم. و این ترم هم تمام شد و من رویم نشد بروم و با غزاله دوست شوم. از بس که من عاشق این دختر و داییِ دوست داشتنی اش هستم. شما که آنها را نمی شناسید، یعنی دایی اش را می شناسیدها.خوب هم او را می شناسید. اصلن من به فدای داییِ خوشگلِ خوشتیپِ محافظه کارِ ترسویش. اصلن از زمانی که فهمیدم حتا به مورچه ها غذا می دهد ارادتم نسبت به او صد برابر بیشتر شد. او با این روحیه ی لطیفش که به درد ریاست جمهوری نمی خورد. خاتمی برای ریاست جمهوری زیاده از حد نجیب بود. بله نگفتم دایی او خاتمی است که یکهو سورپرایز شوید. و الان توی خط نشسته ام و به سمت خانه در حرکتم و شروع کرده ام در موبایلم نوت نوشتن که بعدن بیایم و آن را برای شما بنویسم که اگر الان ننویسم بعدن یادم خواهد رفت که چه چیزهایی می خواستم بگویم. بله در این حد حافظه ی ریدمانی دارم و باید بروم خانه و درس بخوانم و شما اکنون بهتر از هرکسی می دانید که کونش را ندارم. در زندگی انسان باید کون داشته باشد تا همه چیز داشته باشد. اگر کون داشته باشی کار داری، زندگی داری، پول داری، همه چی داری و من عمویی دارم که کون ندارد و این چیزها را که گفتم یکی در میان ندارد یعنی کار ندارد و پول ندارد اما در عوض برادر زن های پولداری دارد که به او کمک می کنند. پس اگر کون ندارید برادرزن پولدار داشته باشید.

5

دقیقا نمی دانم چه مرگم شده است.فردا امتحان زبان دارم و همه اش پای نت هستم.وقتی هم از پای نت بلند می شوم میروم روانشناسی می خوانم.در این حد مخم ریده است یعنی. با اینکه دل خوشی از این پلاس ندارم اما مرا معتاد کرده است بدتر از گودر حتا.می ترسم یک ساعت نیایم و نوت هایتان از دیدم در برود.خیلی اوضاع گهی است. من که در این دو سال گذشته خرخوان شده بودم دوباره دارم به اصلِ درس نخوانِ قبلیم برمی گردم و این خیلی بد است.ناسلامتی من برای خودم اهداف والایی داشتم.اهدافی از قبیل درس خواندن و به دوردست ها رفتن. آنقدر دور دست که به اوضاع فعلیم فکر نکنم. و الان زمان امتحانات است و من در فرجه ام و همه ش پای پلاس هستم و نمی توانم خودم را ببخشم و از یک طرف هم نمی توانم کونم را جمع کنم و به درس خواندن بپردازم. و باید یکی باشد هی هر ساعت بیاید بزند توی سر من و بگوید احمق چرا درس نمی خوانی؟ می خواهی حسابداری هم مثل ریاضی بشود.آخر شما که نمی دانید من مدرک فوق دیپلم ریاضی دارم و آن را نصفه ول کرده ام و دارم حسابداری می خوانم از بس که من با کلاسم و حوصله دارم خیر سرم.

4

شکمم خوشحال است.شکمم خیلی خوشحال است.چون از دیشب پرشده از چیزهای محبوبش.حتی آنها را خالی هم نکرده است.شکمهایتان را تخلیه نکنید خودشان کم کم مجبور می شوند هرچه تخلیه نشده است را هضم کنند. اما این شادی ها را از آنها نگیرید.آنها را پر از لواشک کنید و به آنها لبخند بزنید.برای آنها پیتزا و پاستیل و چیزهای خوب بخرید.شکم ها حساسند.شکم ها با آن سوراخ ریز وسطشان خیلی دل نازکند.حواستان به آنها باشد،آنها را تنها نگذارید تا تنهایتان نگذارند. در برهه های حساس زندگی به کمکتان می آیند.وقتی از همه جا ناامیدید،وقتی از همه جا خسته اید و می خواهید به دوردست ها پناه ببرید لازم نیست به دوردست ها پناه ببرید فقط به یخچال پناه ببرید خیلی هم نزدیکتر و بهتر است.کون لق هرکه می گوید چاق می شوید.بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید.اصلن خواستید هم بکنید به من چه که به شما دستور بدهم چه کاری خوب است و چه کاری بد.زندگیتان را بکنید.ما آدم ها اصلن نباید برای زندگی یکدیگر نسخه بدهیم. اصلن باید جایی باشد که همه ی نسخه بده ها را جمع کنند و بگویند حالا هی برای هم نسخه بدهید تا نسخه دانتان پاره شود.مطمئنا بعد از مدتی می فهمند این چه کار اعصاب خوردکنی است و از این کارشان پشیمان می شوند.خیلی هم خوب است و برای جامعه مفید خواهد بود.

3

یک ساعت پیش همین موقع از خواب بیدار شدم و دقیقا نیم ساعت کارم بود با این بی صاحاب کانکت شوم.چون این خراب است و من کونش را ندارم که ویندوزش را عوض کنم پس با همین سر می کنم و هی به پیشگامان فحش می دهم. و بعد از اینکه توانستم کانکت شوم برادرم آمد تا فیلم تنیس دانلود کند و من خیلی دوست دارم بروم برینم بر تنیس و هرچه درون آن است شاید کمی دلم خنک شود. و در نیم ساعت باقی مانده من هی با این دو تا معاشرت کردم.معاشرت کنید.معاشرت خیلی خوب است.معاشرت کنید تا مانند من یک آدم بیس و چار ساله ی افسرده ی درخودفرو رو نباشید. وباید یک جایی هم باشد که آدم های تنها بروند آنجا و با هم معاشرت کنند و خیلی هم خوب است این قضیه و حتی ممکن است آخر کار معاشرت کردنشان به ازدواج برسد و مخاطب خاص همدیگر بشوند حتا. دولت واقعا به فکر جوان های افسرده ی در خود فرو رو نیست.چندین روز است هی در سر من نوت می جوشد و من کونش را ندارم که همه اش را بنویسم و حتی وقتی شروع به نوشتن می کنم نصفش را یادم می رود.بله در واقع چنین آدم به دردنخوری هستم من. و باید یک چیزی باشد که وقتی ما نوتمان می آید کله ی مان را محکم به آن بکوبیم و خودش شروع کند نوشتن آنچه در فکرمان هست تا ما خسته نشویم و دیشب نود دیدم و حتی یک جاییش گریه ام گرفت و فهمیدم که احساساتی شده ام و این همه اش تقصیر مخاطب خاص است که یک روز هست و دو روز نیست.آی مخاطب خاص ها همیشه در دسترس باشید.

2

همین الان از کلاس زبان برگشته ام خانه و خیلی خسته ام. درحدی که اول می خواستم بخوابم اما دیدم که اگر بخوابم همه ش به نت فکر خواهم کرد و خوب این چه کاریست.پس تصمیم گرفتم اول به نت سر بزنم و بعد بخوابم. راستش را بخواهید ما کلاس زبان می رویم ولی انگار نمی رویم.یعنی استادمان به جای تدریس زبان از هوا و زمین و سیاست و مذهب و عقاید خودش حرف می زند آن هم به فارسی.امشب خوشحالم که نود دارد و نود تنها برنامه ای است که من از تلویزیون می بینم و ما واقعا دچار فقر شبکه و فقر برنامه هستیم و این تلویزیون بی صاحاب هیچی ندارد و بعد می گویند چرا مردم به ماهواره علاقه مند می شوند البته ما ماهواره هم نداریم. و به نظر من باید یک شبکه بسازند و آن را شبکه ی به تخمم نامگذاری کنند و اینجوری باشد که در این شبکه هیچ کس هیچ چیزی به تخمش نباشد مثلا در یک گفتگوی کاملا جدی مجری برنامه یک دفعه هوا کند چون احساس کرده است که همه چی به تخمش است. و این شبکه اینجوری باشد که به صورت کاملا رندوم و خودجوش وسط برنامه ها هوا کنند و من مطمئنم که خیلی طرفدار پیدا خواهد کرد و همه ی مردم می نشینند نگاه می کنند ببینند کی هوا می کند اما مطمئنا بعد از مدتی همه چیز برای همه عادی می شود و خیلی هم خوب و فان است این قضیه. و نمی دانم چرا برادرم همیشه به من می گوید تو با سرعت دوازده کاراکتر بر ثانیه کسشر می گویی و الان حدود دو دقیقه است که من دارم این ها را می نویسم و حیف که حوصله ندارم بشمارم ببینم چند کاراکتر شده است تا بر ثانیه تقسیم کنم و ببینم آیا او درست گفته است یا مانند همیشه زر زده است. و یکی محض رضای خدا بیاید این ویندوز را برای من عوض کند که خسته شدم از بس این دو تا این را خراب کردند و من ویندوز عوض کردم و دیگر اعصابش را ندارم.