-
129
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 01:06
شده است تا به حال که کلن رد کنید؟مع الاسف باید بگویم که برای من خیلی شده است.یعنی می خواهم بگویم که هی رد کرده ام و هی برگشته ام.هرکس خطی دارد برای ردکردگی که اگر از آن خط رد شود دیگر نمی شود برگردد و فکر می کنم خیلی وقت است که من از این خط گذشته ام.یعنی انقدر از این خط رد شده ام که دیگر حتی در دوردست ها هم معلوم نیست...
-
128
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 21:19
طوریم نیست که!اشتباه فکر می کنی.دستانم نمی لرزد که!زمین می لرزد.اصلن شاید خودت روی ویبره ای فکر می کنی من می لرزم. غصه؟من و غصه؟اشتباه می کنی.پس چرا دور چشمانم سیاه شده؟زغال مالیده ام.تنها برای دلقک بازی. قرمز شده است چشمانم؟کور رنگی گرفته ای ها.لنز سبز گذاشته ام و تو قرمز می بینی. دورش خط افتاده؟اخم نکرده ام که.این...
-
127
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 02:14
ما وقتی خونی روی زخم خشک می شود می گوییم کُل بسته است.نمی دانم شما هم می گویید کُل بسته است یا اصطلاح دیگری دارید.فی الواقع به تخمم اگر اصطلاح دیگری هم دارید، فقط این را گفتم که اگر خدای نکرده نمی دانید کُل چیست بدانید و العان خوشحالم که دانسته اید.هاع..می خواستم این را بگویم من خیلی دوست دارم که کُل بکَنم. اصلن وقتی...
-
126
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 03:00
یک دفعه دیدم که از خودم جدا شده ام و با سرعت موشک های دور برد دارم صاف به طرف آسمان می روم.من برای مردنم زود بود که!تازه شام خورده بودم.العان مادرم بیاید من را بدون روح ببیند چه می کند؟سکته می کند از ترس.تازه چهلم پدرش و عمه اش و سال عمویش و نوه ی عمویش امشب بوده است.منظورم این است که خداوند به طرز مبسوطی در ما فرو...
-
125
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 01:55
تعریف سلکشنم را که کرده بودم؟اول داریوش ناله می کند: به ماه بوسه می زنم...ترک بعدی ابی توصیف می کند یک عاشق را:از عشق تو بی تابم...بعدی چاوشیست:زخم می زنی اما از جذام بیزاری..بعدی:تظاهر کن ازم دوری.بعدی:داره می باره بارون و تو نیستی..صبوریم کمه بی قراریم زیاده..ساموان لایک یو..سیگار با مشروب..نامردمو و قولم رو می...
-
124
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 21:04
گروه کیوسک آهنگی می خواند خطاب به مرتضا و با او درددل می کند.هیچی.خواستم بگویم همه ی ما باید یک مرتضای درون داشته باشیم.اصلن مرتضا نشد غضنفر.غضنفر نشد قلمراد.چه می دانم یکی باید باشد توی دلمان که با او درددل کنیم.حرف هایمان را به او بگوییم.راهنماییمان کند.حواسش بهمان باشد،که از بی مرتضایی به بیرون از دل رجوع...
-
123
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 20:25
سیستم ما انسان ها باید شبیه ماهی باشد.البته نه به آن شدت ها.نع.می دانید که..ماهی سه ثانیه ای رفرش می شود.دیسک کلین آپ می شود اصلن.اگر سیستم ما آدم ها سه ثانیه ای که نه..یک روزه بود بهتر بودیم به همین قبله.سر 24 ساعت کلین آپ می شدیم کلن.دیگر نه خاطراتی بود که به گا بدهند.نه زخم هایی بود که مثل خوره روح آدمی را در انزوا...
-
122
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 23:06
احساسم خراب شده؟ریپ می زند؟به تخمت.سرت سلامت باشد عزیزم. خسته ام؟ فدای سرت.سرت سلامت باشد عزیزم. دلم شکسته؟مهم نیست که.سرت سلامت باشد عزیزم. خرد شده ام؟به درک.سرت سلامت باشد عزیزم. دارم دیوانه می شوم؟به جهنم.سرت سلامت باشد عزیزم. کسخل شده ام؟مگر قبلن نبودم؟حرف ها می زنی ها.سرت سلامت باشد عزیزم. هی به یک جا خیره می...
-
121
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 11:00
هفته ی پیش ساعت هشتِ صبحِ امروزش کلاس هلو داشتیم و راستش را بخواهید کونم نشد بروم.حال امروز که هم کشیده ام و به سختی رفته ام می گویند چون هفته ی پیش خودت را هم نکشیدی دیگر کلن هم نکش و نیا.العان فک کرده اید من عزا می گیرم؟حقیقتن به تخمم.اصلن خودم می روم نرم افزار حسابداری درست می کنم به اسم پشم خر.خیلی هم از هلوی شما...
-
120
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 01:15
می گویند آنها که قد بلندند در بچگی خط کش خورده اند و من از مادرم نمی گذرم که به خواهر برادرم خط کش داد بخورند و به من نداد و حالا آنها با این سنشان از من بلندتر باشند و به من هارهار بخندندو فکر کنم به من به جای خط کش بالشت مار داده اند که انقدر گردالی شده ام و حتا می توانم با خودم فوتبال بازی کنم.بدین صورت که یک پس...
-
119
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 00:56
خدایا در همه ی دم و دستگاه با آن عظمتت یک دکمه پیدا نمی شود تا بزنی و من تبدیل به گوسفند شوم؟اصلن شما کیبردت را به من نشان بده خیلی کار دارم.باید کنترل + اف5 را بزنم تا کلن رفرش شوم و تبدیل شوم به گوسفند.تا همه ی هم و غمم خرچ خرچ علف خوردن و پی پی کردن باشد.پشم هایم را حتا شخص دیگری بزند.خودم که نمی توانم زحمتش را...
-
118
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 13:22
می گویند آنها که دستی یا پایی ازشان قطع شده است.هنوز عصب های مربوطه را دارند.هنوز بعضی وقت ها دست یا پایشان می خارد با اینکه نیست و این بدترین نوع شکنجه است.چه فرقی می کند با کسی که دیگر نیست و یک دفعه احساس می کنی صدای اس ام اس می آید و می بینی نیست؟یک دفعه گوشی را برمی داری که اس ام اس بزنی و یک دفعه حقیقت روی سرت...
-
117
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 02:15
می دانید؟باید همیشه زور بالای سرمان باشد تا موفق شویم.چه می شد اگر مجبور بودیم همه ی ساعاتمان را برنامه ریزی کنیم تا وقتی وقت اضافه می آوریم اصلن غصه نخوریم؟هاع؟چه میشد؟اصلن وقتی اضافه نمی آمد که به غصه خوردن بگذرد که.شش ساعت خوابیدن که لازمه ی وجود هر بنی بشری است.یک ساعت هم برای دلتنگ شدن بس است.بیشتر باشد آدمی به...
-
116
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 01:59
پریشانم.انگار ساعت یخ زده است.قطره قطره آب می شود و قطره قطره آب می شوم.تلخیش توی ذهنم است.تلخی شیرینی دارد عاشقی.حتی اگر عاشق هم نباشی می توانی درکش کنی.بوی تلخش که در هوا می پیچد مستت می کند.مثل یک فنجان قهوه ترک.به سنگ فرش هایی که رویش قدم نزده ایم زل زده ام.چندبار در ذهنم قدم زده باشیم خوب است؟چندبار در ذهنم عاشقم...
-
115
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 01:20
کلن هیچ موقع نباید به سیستم بانکداری در ایران اتماد کرد.یعنی کلن نباید به هیچ سیستمی در ایران اتماد کرد.یعنی می خواهم بگویم که شما بدون اینکه پول بردارید به اعتماد کارت بانکی از خانه خارج نشوید وگرنه به شدت توی گل گیر می کنید و امروز ما این گوه را خوردیم و با سه عدد کارت خیر سرشان بانکی از خانه خارج شدیم و به شدت...
-
114
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 01:32
دیده اید بعضی وقت ها گلاب به رویمان عن ها توی دستشویی گیر می کنند و هی باید چوب زد تا پایین بروند؟هرچه با خشانت بیشتری چوب بزنی زودتر پایین می روند.بعضی خاطرات هم همانند عنی هستند که گیر کرده اند و هیچ رقمه پایین نمی روند.اگر مغز سیفون داشت،حتا اگر مغز چوب خلا داشت میشد آن ها را برای همیشه بایگانی کرد تا عذاب ندهند...
-
113
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 22:12
یادم می آید قبلن ها نوشتم که یکی از فانتزی هایم این عست که آلت مسئولان مربوطه را ببرم و بعد قاطی کنم و بعد بهشان پیوند بزنم تا هنگام زناشویی کردنشان بدون اینکه بفهمند یک نفر دیگر زنشان را انجام دهد و خودشان نفهمند و بدین صورت اسلام در خطر بیفتد و زلزله شود حتاع. و چه خوب می شد اگر مغز ها را می شد نیز این چنین قاطی کرد...
-
112
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 02:13
امروز بعد از مدت ها تصمیم گرفتم بر گشادی غلبه کنم و اتاقم را مرتب کنم و اگر نمی دانید بدانید که دوای گشادگی خورمالوست.می خواهم بگویم کون را هم می کشد.بله می خواستم مرتب کنم که متسفانه دستم را رنده کردم و اندازه ی چس مثقال از آن خون آمد و همه ی هم کشیدگی ام با آن خون خارج شد و همه ی انرژی ام ته کشید.می خواهم بگویم در...
-
111
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 00:37
اینها نمی فهمند که ما ایرانی ها از تغییر می ترسیم.اینها نمی فهمند 33 سال پیش چگونه زندگی ما دچار تغییر شد و ضریب تغییرانندگی ما یک دفعه از 1 به هزار رسید و بعد هرچه خواستیم حتی یکی از این ضریب تغییرانندگی کم کنیم توی سرمان زده شد. اینها نمی دانند ما از تغییر خاطره ی خوبی نداریم.آقای لری پیج عزیز تو را به حق همین شب...
-
110
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 20:17
با اینکه هم خانه هم محل کارم از پیشگامان سرویس می گیرند ولی اینجا سیستم جالبی دارد.یک روز وارد پلاس می شود و یک روز وارد نمی شود لعنتی. و اگر ریست کردی و خوشش آمد وارد می شود وگرنه وارد نمی شود.بگذریم.این هم می گذرد..به عبارتی سپری می شود.می خواهم بگویم همه چیز سپری می شود.ما هم بدون اینکه بفهمیم داریم سپری می شویم. و...
-
109
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 15:34
لباس سیاهم را که می دانستم قرار است رنگ پس بدهد با دست شستم.چشمتان روز بد نبیند چقدر سیاهی بود که روانه ی فاضلاب شد. و چقدر خوب می شد که ما انسان ها هم مانند لباس بودیم و وقتی به حمام می رفتیم غم پس می دادیم و همه ی غم های سیاه را روانه ی چاه فاضلاب می کردیم. و وقتی بیرون می آمدیم غرق شادی بودیم و اثری از غم های گذشته...
-
108
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 03:47
فقط دولت باید لایحه بودجه داشته باشد؟فقط مجلس می تواند لایحه ی بودجه را تصویب کند؟چرا ما آدم ها لایحه ی بودجه نداریم؟چرا یک فرشته بودجه ی شاد بودن ما آدم ها را تهیه نمی کند و برای تصویب پیش خدا نمی برد؟چرا خدا ما را بررسی نمی کند؟چرا به پرونده ها نگاه نمی اندازد تا بگوید فلانی را غمش را کمتر کنید.طاقت ندارد بیچاره.می...
-
107
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 17:49
دقت کرده اید خیلی هایمان غیر از گوز توی پاکت کردن کاری انجام نمی دهیم؟اصلن زندگیمان شده است گوز توی پاکت کردن.می خواهم بگویم انقدر یکنواخت و الکی شده ایم.اصلن این اصطلاح گوز توی پاکت کردن هم زیادش است.گوز را که توی پاکت کنی بعدش می توانی آن را بترکانی و هارهار بخندی.اما بعضی کارها از این هم کمتر و بیخودترند.تمام...
-
106
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 03:28
دیگر معاشرتم نمی آید.بیشتر از اینکه معاشرت کنم می نویسم.با آدم ها که هیچ با روح ِ کسخلم هم کم معاشرت می کنم.آخر دیگر حرف های هم را نمی فهمیم.من فارسی حرف می زنم و او یک زبان عجیب غریبی دارد که نمی دانم مخصوص کجاست!اصلن نمی فهممش. خیلی بد است که ندانی روحت چه می خواهد. العان کامل معاشرتم ته کشیده و وحیده ز معاشرت ایز...
-
105
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 02:09
شما که غریبه نیستید،دلقک بودن را دوست دارم،دوست دارم هرچه ناراحت ترم شادتر باشم.دوست دارم همه را بخندانم و اینگونه می شود که با وجود اینکه گواهینامه ندارم به زور ماشین را از برادرم گرفته با لباس آستین کوتاه پشت فرمان می نشینم و با دنده 1 40 تا می روم و کاری می کنم که برادرم کفشش را در بیاورد و هی به سر خودش بکوبد و هی...
-
104
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 00:24
خاطرات خیلی بی پدر مادرند.خاطرات چشم دارند و به جدم قسم که حسودند.مهم نیست که جدم را می شناسم یا نه!مهم این است که با عرضه است و مثل بعضی ها نیست.خاطرات تا می بینند عادم شاد است و می خندد،تا می بینند همه چیز را فراموش کرده ای از عمیق ترین پستوهای ذهن سرک می کشند و می گوین آاااای حواست باشد ما هنوز اینجاییم، نخند.یادت...
-
103
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 22:36
آی جماعت..خدایتان به هیچ دردی نمی خورد.امروز تستش کردم مردود شد.خدا جان رد شده ای.واقعن یک آشپز درون درگاه کبریاییت پیدا نمی شود که وقتی می آیم با جعبه ی خالی پیتزا رو به آسمان التماست می کنم که من گشنمه جعبه را پر کند؟نه واقعن خجالت نکشیدی؟رویت شد یک گشنه را نا امید برگردانی؟حالا یک پیتزا در جعبه ی ما می گذاشتی چیزی...
-
102
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 02:33
تا به حال دیده اید حشره ی سالَک چطور انسان را می گزد؟هر کجای بدن را بگزد فرقی نمی کند می خواهد صورت باشد می خواهد کون.رد می افتد و تا آخر عمر می ماند.زخم ها و خط های روی قلب هم همینجور هستند.هیچ خطی روی قلب نمی افتد مگر تا آخر عمر.پاک نمی شود.پماد ندارد.نمی توانی قلبت را در بیاوری و پماد رویش بمالی و دوباره سر جایش...
-
101
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 17:39
دیده اید حسابدارها در پایان هر سال مالی حساب های موقت را می بندند؟ابتدا ترازآزمایشی می گیرند و بدهکار و بستانکار را مشخص می کنند؟سپس ترازنامه را تکمیل می کنند و تکلیف دارایی ها و بدهی ها را مشخص می کنند؟دیده اید دو طرف ترازنامه باید مساوی شود؟در زندگی هم باید همین جور باشد با این تفاوت که هر روز پایان سال زندگیست.هر...
-
100
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 03:01
پایم را درست مقابل چشمانم قرار داده ام و می نویسم.البته نه اینکه فکر کنید که انقدر کوتاه هستم که پا و سرم در یک راستا قرار دارند ها!نع.فقط العان پایم به زیر میز حساسیت پیدا کرده است و وقتی به طرف زیر میز می برمش خودش را به عقب پرت می کند و روی میز جا خوش کرده است.یعنی العان یک پایم کنار کیبرد و یکی پایین است. و العان...